[°~ 11 ~°]

58 12 12
                                    

✨Don't remember✨


اسم : کیم جونگین
لقب : اژدهای اسیای شرق
بسیار باهوش _زیرک _قوی _ بی رحم _ اعضای خانوادش سال ها پیش به دست یه گروهک کشته شدن _ هیچ کس تاحالا چهرشو از نزدیک ندیده فقط یه بار توی فرودگاه اینچئون وقتی که داشته از ماشین پیاده می شده توسط دوربینای فرودگاه تصویر محوی ازش ثبت شده ... بیشتر از ۸۰ درصد موادی که به بندر ججو وارد میشه بی اغراق زیر دست اونه، هکرهای زیادی زیر دستشن برای همینه که اطلاعاتی داشتن ازش به شدت سخته و ناممکن.

سربازرس اوه جوان نگاهی به پرونده زیر دستش انداخت و پوزخندی زد: الان انتظار دارین همچین ادمی رو من ، دستگیر کنم؟! هیچ نقطه ضعفی ازش ندارین ؟! یه چیزی که بشه باهاش تهدیدش کرد.

رییس پلیس کیم به چشمای زیردستش خیره شد و گفت: دوسال پیش یه نفوذی فرستادیم توی گروهش ...اون نفوذی زنده برنگشت ...فقط یه اسم ازش به دست اومد...کیونگسو معشوقه کیم جونگین...جالبه که همه کسایی که توی کشور دو کیونگسو ان و سنشون به کیم جونگین می خوره فقط ۳ نفر بودن ...یک نفرشون به امریکا مهاجرت کرده ...یک نفرشون پنج سال قبل توی حادثه هوایی مرده ...و نفر اخر هم ۳ سالی هست که ناپدید شده ...ما فقط با نفر اخر کار داریم.
سربازرس اوه درحالی که اخم هاش رو در هم کشیده بود یک اسم رو زیر لب زمزمه می کرد: کیونگسو ‌‌...

****

_ از اخرین باری که اینطوری دیدمت سال هاست که می گذره...چطوری پیدام کردی؟!

مرد نگاه جدی به وکیل جوان انداخت و با دیدن عینک ظریفی روی چشمای درشت دوست قدیمیش ، لبخند اشنایی روی لبهاش نشست.

_ مگه چندتا وکیل پارک هست که با وجود مایه دار بودن پدرش ، به خاطر یه علاقه ۱۰ ساله رفته باشه توی محله پایین شهر دفتر زده باشه؟! فک کنم اون بیون لعنتی مهره مار داره... دبیرستانم که بودیم همه دوسش داشتن و توی احمق هم همیشه خدا خیره بهش.هنوزم بهش نگفتی ؟! بس نیست ۱۰ سال به خاطرش صبرکردن؟!

چانیول به دستای گره خوردش نگاهی انداخت و لبخند محوی زد: من همین که جایی باشم که اون نفس می کشه برام کافیه...حتی اگه اونجا ساختمون نیمه کاره دفترم توی یه محله داغون باشه که زیرش گل فروشی شو می چرخونه...حتی اگه نادیده ام بگیره و تظاهر کنه منو نمی شناسه هم نمی تونم از دیدنش دست بکشم. عادت به نگاه کردن چیز ترسناکیه جونگین.

جونگین پوزخندی روی لبهاش نقش بست.

_ پس فک کنم توی این یه مورد شبیه همیم.
مرد جوون نگاهی به فضای نیمه تاریک بار انداخت.

_ حس می کنم دوران خوشبختی که داشتم به سر اومده و داره به یاد میاره.

چانیول نگاهشو از کانتر جلوی روش گرفت و به دوست قدیمیش داد. نیازی نبود بپرسه کی ...احتمالا منظورش همون پسری بود که اولین بار توی عمارت دیده بودش ... هنوزم یادش نرفته بود که سه سال پیش وقتی
جونگین با یه شماره ناشناس باهاش تماس گرفته بود و ازش کمک می خواست که سابقه یه تصادفو براش پاک کنه ...ظاهرا توی یه شب بارونی که مست بوده با ماشین به پسره می زنه. بعد از تصادفی که کرده بود حافظشو از دست داده بود ...قرار بود بعد از اینکه حالش بهتر شد از اون عمارت نمور و ترسناک خاندان کیم بره ...ولی کی فکرشو می کرد بشه معشوقه ارباب عمارت؟!
هنوزم چهره معصوم و زیبای اون پسر رو به خاطر داشت.

"داستان های کوتاه"Where stories live. Discover now