[°~19~°]

24 10 4
                                    


"برادر ناتنی من"








"_ این جنسی که تازه خریدم می ترکونه میخوام بیارمش برای پارتی جونهیوک. از وقتی با اون دختره مایه داره بهم زده اوضاعش خیلی خراب شده...راستی به نظرت بهش بگم اون پسره بکهیون که تازه اومده رو هم دعوت کنه یا خیلی ضایعه اس؟! هی با توام جونگین گوش می دی به من؟! "

جونگین سرشو به سمت چانیول برگردوند و پوفی کشید و چنگی به موهاش زد.

"_ نمیدونم چان حوصله ندارم ...هرغلطی میخوای بکن فقط پس فردا پسره استریت از اب در اومد نیای پیش من چس ناله کنی."

چانیول نیشخندی زد و پاشو به میز کناری جونگین تکیه داد.

"_نه ایندفعه حواسم هست...راستی از جغد کورمون چه خبر؟! هنوزم خودشو پیش بابات لوس می کنه ؟! من نمی دونم چرا بابات بعد مادرت با اون عفریته ازدواج کرد...کی فکرشو می کرد پسر اون عفریته بشه همکلاسیت."

جونگین دستشو روی پیشونی دردناکش فشار داد و نفس عمیقی کشید.

"_ بس کن چان سرم داره از درد می ترکه اصلا دلم نمیخواد روزمو با شنیدن اسم اون خراب کنم. اون هرزه با پسر لجنش میتونن برن به درک..."

چانیول خواست جواب دوست صمیمیشو بده که با شنیدن صدای افتادن چیزی حواس هردوشون متوجه در نیمه باز کلاس شد.

چان به جونگین اشاره کرد و با هم به سمت در کلاس رفتن صدای پچ پچ هایی کنجکاویشون رو تحریک کرده بود.

"_به به ببین کی اینجاست ؟! نماینده کلاسمون !!اینجا فال گوش وایستادی؟ نوچ نوچ چه کار زشتی!!... نمیخوای سرتو بالا کنی جغد کوچولو؟!"

صدای ووبین یکی از سال بالایی هایی بود که معروف بود به بولی کردن و اذیت و ازار سال پایینی ها.

ووبین نگاهی به اطراف انداخت و با خلوت بودن دور و برش پوزخندی روی لبهاش نشوند و دستشو به دیوار تکیه داد و کیونگسو رو بین دستاش گیر انداخت.

"_ ولم کن"

ووبین درهمین حین که چونه پسرک رو توی دستاش فشار میداد گفت:

"_ اخی!! چرا عرق کردی می ترسی به داداش جونت بگم کیم کوچک؟! الان دیگه جزوی از اون کفتارا به حساب میای مگه نه؟!"

با باز شدن در و صدای قدم هایی ، ووبین سرشو به سمت جونگینی که با فک منقبض شده صحنه مقابلشو نگاه می کرد برگردوند.

"_عه مثل اینکه داداش بزرگه خودشو رسوند ...چطوری جون؟! هنوزم از این جغد کوچولو متنفری؟ میخوای یه گوش مالی حسابی بهش بدم که حساب کار بیاد دستش؟! تو که خوب می دونی من تخصصم رام کردن پسر کوچولوهای تخس و چموشه."

ووبین با زدن این حرف خنده بلندی کرد و یکی از دستاشو روی باسن کیونگسو گذاشت و چنگی بهش زد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 24, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

"داستان های کوتاه"Where stories live. Discover now