chapter 22

3.5K 402 207
                                    




. دوستای عزیزم این پارت بیشترش اسماته من برای عزیزای دلم که به هر دلیلی دوست ندارن بخونن علامت میذارن ابتداش

صرفا اسماته و تاثیری تو روند داستان نداره


لیام توی راهروی هتل جلو میرفت و شماره ی اتاقا رو میخوند

-445 کجایی پسر ؟!

مقابل دری وایساد و در زد

- زی منم

زین از چشمی پشت در رو نگاه کرد و با دیدن لیام دستشو محکم تو موهاش کشید

-زین ... خوبی تو ؟

لیام دستشو تو جیبش کرد تا گوشیشو در بیاره و با زین تماس بگیره چون داشت مطمئن میشد که کسی تو اتاق نیست که در باز شد و قبل اینکه لیام واکنشی نشون بده دستای زین به داخل فضای تاریک اتاق کشیدنش و در پشت سرش بسته شد

تنها نور اتاق نور آباژوری بود که لامپ های قرمز رنگ داشت و هاله ای قرمزی رو روی صورت زین منعکس میکرد

-هی میخواستم چک ...

زین دستاشو کنار شونه ی لیام گذاشت و محکم کمر لیام رو به دیوار کنار در کوبید

چشمای لیام از تعجب گشاد شد و چشماشو روی صورت زین چرخوند

زین اخم پررنگی بین ابروهای پر پشت صافش بود و نفسای گرمش به گونه ی لیام میخوردن و پوست لیام رو ملتهب میکردن لیام توی نور کم میدید که چشماش رگه های قرمز رو نشون میدادن

اخمی کرد و ارومتر گفت

-چیکار میکنی تو ... حالت خوبه ؟

زین همونطور که دستاشو از رو شونه ی لیام برمیداشت یکم عقب رفت و دستاشو کنار بدنش نگه داشت

-تو چی فکر میکنی ؟ توی عوضی فکر میکنی میتونی منو اینطور بهم بریزی و بعدش قدم زنان ازم دور شی ؟

لیام از نفسای تند زین متوجه تشویشش شد خودش هم با شنیدن حرفای زین ارامشش رو از دست داده بود با صدای بلند تری گفت

-این بازی خودت بود احمق من گفتم میخوامت اما تو بهم گفتی ...

🚫🚫🚫

با لمس لب های گرم زین روی لباش بقیه کلماتش توی دهن زین بیان شد

زین کراوات لیام رو مشت کرده بود و باهاش لیام رو به سمت خودش میکشید

لیام شوک زده حرکتی نمیکرد اما زین محکم لب پایین لیام رو بین لباش گرفته بود ممکید

زین از لیام جدا شد لیام شوک زده تر از هر وقت دیگه ای نگاهش میکرد زین نفسای بلندی میکشید و با اخم به لیام خیره بود چشمای لیام بین لب ها و چشمای زیو رفت و امد داشتن

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now