chapter 34

3.3K 337 248
                                    







-مارگو ؟

صدای جیغ مارگو توی گوشش پیچید

-لی ؟! کجایی میدونی چند روزه ازت هیچ خبری ندارم عزیزم

-متاسفم اینجا یکم شلوغ بود سرم و .... هیچی فقط متاسفم

لیام دستش رو به میله های کنار پیاده روی رستوران گرفت و وزنش رو تکیه داد از رستوران برای این تماس خارج شده بود

-مهم نیس میفهمم حالت خوبه ؟

-اره من خوبم ممنون تو خوبی ؟

مارگو کمی مکث کرد و بعد اروم جواب داد

-چیزی شده لیام ؟

-چطور ؟

-نمیدونم ... لحنت انگاری

میله ای سبز رنگ رو توی دستش فشار داد

-نه همه چی خوبه فک میکنم یکم خسته ام

و با خنده ای کوتاه جمله شو پایان داد

-باشه استراحت کن وقتی برگردی دارم برات به جاش ! فقط کی برمیگردی

-نمیدونم دقیق برنامه ها دست سایمون ِ.

با چند تا جمله ی دیگه مکالمه شون تموم شد و لیام نفس عمیقی کشید و اخمی که ناخوداگاه بین ابروهاش بود رو سعی کرد پاک کنه و به سمت رستوران برگشت

همونطور که سرش پایین بود به سمت میزشون رفت کنار میز رسید و سرش رو بالا اورد اما برق دوتا تیله های دوست داشتنیش رو ندید

زین پشت میز نبود . با تعجب دور و ور سرک کشید اما اون رو هیچ جا ندید دستشو یکم با صدا روی میز کوبید

-لعنتی

حرکتش موجب شد گارسون رستوران به سمتش بیاد و با عجله بپرسه

-اقای پین مشکلی پیش اومده

-ممکنه به من بگید این اقایی که پشت میز با من بودن کجا رفتن

-همون پسر جوان رو میگید . بله من دیدمشون روی بالکن رفتن

-بالکن کجاست ؟

گارسون با دستش جهتی رو نشون داد لیام با قدم های تند به اون سمت رفت و مقابل در شیشه ای توقف کرد

بالکن محوطه ی نسبتا بزرگی بود که با گلدون ها بزرگ و مجلل و درختچه های سرو و چراغ های نئونی همه جای اون تزئین شده بود . محیط ارامش بخشی داشت

لیام قامت زین رو در حالی که به میله ها تکیه داد بود و به اسمون نگاه میکرد تشخیص داد

داخل رفت و اروم از پشت بهش نزدیک شد . دستش رو دور کمر اون پیچید و کمرش رو به سمت خودش کشید زین یکم پرید اما با حس ادکلن لیام اروم گرفت لیام سرش رو جلو برد و زیر گوشش زمزمه کرد

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now