chapter 52

2.6K 360 190
                                    




           

-ببین این شرکت پیشنهاد بهتری میده اما قبلی انگار مطمئن تره

مایکل همونطور که روی میز خم شده بود توضیحات رو برای زین میداد

زین –خب قبلی چی بود شرایطش ؟!

مایکل دست به کمر وصاف ایستاد و با اخم زین رو که روی صندلی نشسته بود برانداز کرد نگاهش روی بانداج دور دستش که حالا کثیف شده بود و باید عوض میشد موند

-تو اصلا گوش میدی من چی میگم ؟! حواست کجاست

-داد نزن

زین با مکث پلکاشو باز بسته کرد و سرش رو سمت مایکل چرخوند

-امشب مهمونی هریس میری ؟

-تو مهمونی مسخره اون پیرمرد فاکر چیکار دارم ؟

-این راجبه کاره تو که میدونی اون همیشه از مهمونی های اون شکلی برای کارای مهمش استفاده میکنه

-در هر صورت نه نمیرم

-چرا ؟

-کار دارم

-خونه بمونی بخوری تا بیهوش شی ؟!

-مایک اگر مشتاقی خودت برو

-ببین اینطوری نمیشه . برو خودتو بنداز وسط خیابون تضمینی میمیری !

-کی خواست بمیره ؟

-این مرگ تدریجی نیست ؟ به ندرت میخوری به ندرت میخوابی کلا مستی .

- تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن

-د ِ آخه لیام چی داره که تو یه لحظه هر چی تو این 6 سال ساخته بودیمو به باد دادی .

-تو نمیفهمی

مایکل دوری توی اتاق زد و گفت

-اره فقط همینو بلدی بگی . من نمیفهمم ! اقا تو که میفهمی به من بگو این چه زندگیه ؟ دوست داشتن و عشق اینه ؟ اون پسره ی ....

- جرات نکن حتی یه کلمه بگی راجبش

-چرا نمیخوای تمومش کنی نگاه کن ببین اون تمومش کرده نگاه سردشو نمیبینی نمیبینی کمر بسته بندازتت پشت میله ها ؟ دوست داشتن اون ادم به چه کارت میاد که سفت چسبیدی بهش و ول نمیکنی ؟

-تمومش کــــــــــــن . میدونی چرا میگم نمیفهمی ؟ چون اتفاقا من یه بار اینو تمومش کردم . از تموم کردن به کجا رسیدم حالا . دقیقا تموم کردن کار بزدلایی مثل منه . تو یک دقیقه جای من نبودی یک دقیقه اون بهت نگفته دوستت داره تا بفهم تا یه عمر میشه با اون جمله زندگی کرد . یکبار جای من بهش پشت نکردی که بفهمی یه عمر میشه مرد پس تو بــس کن

زین با داد گفت و دستش رو روی میز کوبید که باعث شد لکه ی بزرگی از خون روی بانداج رنگ بندازه

Never Again [Ziam]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz