chapter 53

2.7K 346 278
                                    




-خیلی خوش امدید اسمتون اقا ؟

- لیام پین

مرد لیست دستش رو بالا پایین کرد و با لبخند سرشو بلند کرد

-بله بله . خیلی خوش اومدید بفرمایید

لیام سری تکون داد و وارد شد

سالنی بزرگ و مجلل که گوشه گوشه با عتیقه ها و مجسمه های قیمتی مزین شده بود

عطر های موندگاری که از تک تک مهمون های اون مهمونی به مشامش میرسید انرژی خوبی رو بهش نمیداد

علت و برگذار کننده ی این مهمونی باعث شده بود لیام به تموم اون ادما به دید خوبی نگاه نکنه

متوجه شد که مردد چند دقیقه ای هست وسط سالن ایستاده خودشو به کنار یکی از میز های پایه بلندی رسوند که اونجا بود

گارسون سینی به دست جلوش ایستاد لیام به نوشیدنی های مختلف نگاه کرد اما ترجیح داد چیزی برنداره . اون به چشم یه مهمونی کاری بهش نگاه میکرد

چشماشو دور سالن چرخ داد هریس رو در حالی پیدا کرد که ادم هایی دوره ش کرده بودن و سرخوش میخندید

آدم موذی

لیام احساس خشم زیادی رو داشت نسبت بهش و این از اون روز دیدارشون که لیام فهمیده بود از زین به عنوان طعمه استفاده کرده بیشتر شده بود . مهم نیست اون ادم کیه به هر حال اون حق نداره برای سرپوش کارای کثیفش از ادما استفاده کنه

و اینکه اون ادم زین ـه ...

خب!

زین به لارا که کنارش ایستاده بود نگاهی زیر چشمی انداخته بود به عنوان همراه با زین به این مهمونی اومده بود . همراهی که زین چندان راضی نبود به همراهیش

قبلا مهمونی های زیادی باهاش اومده بود اما امشب یه چیزی خاصی وجود داشت که فرق میکرد

میدونست لیام یه جایی بین این ادما داره نگاهش میکنه الان

شاید ... فقط اگر هنوز بتونه نگاهش کنه .

نمیخواست حتی درصدی فکر کنه که علاقه ای به اون دختر داره و کسی باهاشه

احمقانه ست اما هنوز امید داشت

نگاه اخر لیام وقتی دستش رو میبست چیزی رو توی دلش روشن کرد که شاید لیام قراره یه روز بذاره براش توضیح بده

و شاید یه روز ...

زین میدونست تا اخر دنیا برای حتی یه روزش صبر خواهد کرد

-کجایی عزیزم ؟

لارا کنار گوشش گفت زین یکم فاصله گرفت و گفت

-چیزی نیست منتظر کسی ام

-احیانا منتظر اون پسره نیستی ؟

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now