chapter 67

3.5K 357 381
                                    




هی گایز

من واقعااااااااا متاسفم بابت وقفه

تمرکز لازم رو برای نوشتن نداشتم واقعا

اما خب ما برگشتیممم !

هر روز از این به بعد اپ میکنم حتما تا چپتر اخر....

امیدوارم این چپتر مخصوصا اتفاقات تهش یکم جبران کنه

_____________________________

-آماده شدی ؟

زین در حالی که کنار در ایستاده بود پرسید و صدای لیام رو از داخل اتاق شنید که میگفت

-میام الان !

چند ثانیه بعد لیام پوشیده توی کت اسپرت و تی شرت سفیدی از اتاق بیرون اومد و جلوی زین ایستاد

زین کمی اندامش رو از نظر گذروند

نگاهش خیره بود و کمی اخم میون ابروهاش نشست

اونهمه خوشتیپی برای به مهمونی ساده زیاده لیام !

لیام با دیدن نگاه ادامه داره زین کمی با هول به لباس های خودش نگاه کرد و با تردید پرسید

-چیزه ....یعنی میگی زیاده روی کردم ؟

زین از حالت دستپاچه ش خنده ش گرفت و با لحن نرمی گفت

-شاید یه کم ! اما عیب نداره اگر ...

-اگر ؟!

اگر کمتر از همه دلبری کنی و...

از ذهنش گذشت اما به زبون نیورد

-اگر خوراکی نریزی رو لباست !

متوجه احمقانه بودن جواب خودش شد و با دیدن لیام که با لبخند کجی نگاهش میکرد و سعی داشت نخنده خودش خندید و لیام هم پیرو ش خندید و سری تکون داد

و از خونه بیرون رفتن .

لیام میزی توی رستورانی مجلل اما دنج رزرو کرده بود .

وقتی رسیدن دور میز بزرگ خالی نبود و ایدن و یه جمع چهار نفره از دوستای لیام دور میز بودن

پس لیام لبخندی زد و کنار کشید تا زین جلوتر از اون وارد جمع بشه

زین هم با تکون سری به نشانه تشکر جلو رفت و مقابل میز ایستاد

Never Again [Ziam]Место, где живут истории. Откройте их для себя