chapter 54

2.7K 345 166
                                    




           

لیام کنار در ورودی ایستاد و قبل از ورود به محوطه ی باز بارونیش رو پوشید تا از بارش شدید بارون در امان باشه

کف پوش حیاط رو اب پوشونده بود . قبل از حرکت به سمت ماشینی که این مدت تو نیویورک در اختیارش بود سرش رو اطراف چرخوند

توی قطر خودش زین رو دید که کنار لارا ایستاده . موهاش به خاطر نم بارون روی پیشونیش چسبیده بود .

اون هیچوقت با خودش بارونی نمیاره !

لیام فکر کرد و از حرص لبش رو گزید . کمی نگران بارونی که میومد و بارونی نداشتن زین بود نمیتونست انکارش کنه . تلاقی نگاهشون باعث شد متوجه بشه زین هم به اون خیره ست و لبخند محوی روی صورتش نقش بسته . لیام با صورت جدی نگاهش کرد . لارا جلوی اون ایستاده بود و با حرکت دست چیزی رو میگفت اما زین متوجه نمیشد و تمام حواسش به لیام بود

لیام سرشو پایین انداخت و به سمت ماشینش حرکت کرد کتش رو روی صندلی انداخت و قبل از اینکه شلاق های بارون بهش برسه توی ماشین نشست

با دستمالی پیشونیش رو خشک میکرد که ضربه ای به شیشه سمت دیگه خورد . شیشه از قطرات بارون پوشونده شده بود و چیزی از پشتش مشخص نبود لیام شیشه رو پایین داد

و اون زین بود که صورتش از پشت شیشه ی در حال پایین اومدن مشخص شد

روی سر شونه های کتش خیس شده بود و از موهای بهم ریخته ش اب میریخت

موهای بلندش روی صورتش افتاده بودن

لیام ناخوداگاه اخمی کرد و گفت

-بارون شدیده . چیزی شده

-میشه منو برسونی ؟!

زین با لبخند پرسید . لیام رو به روشو نگاه کرد ابرویی بالا انداخت و گفت

-مگه خودت ...؟!

-لارا رفت با راننده

کتی که هر لحظه بیشتر خیس میشد و بارونی که شدیدتر میشد باعث شد لیام تمام نارضایتی ش رو ساکت کنه و با دست اشاره کنه که زین بشینه

زین موهاش رو از روی صورتش کنار زد و کنار لیام نشست . بخاری ماشین خاموش بود چون هوا آنچنان سرد نبود و لیام هم ادم گرمایی بود اما لباس های نسبتا خیس زین و دستاش که بهم میمالید باعث شد لیام بخاری ماشین رو روشن کنه و روی زین تنظیمش کنه

زین با لحن نرمی گفت

-مرسی اما هوا سرد نیست که

-لباسات خشک میشن

لیام گفت و زیر نگاه سنگین زین که به نیمرخش زل زده بود ماشین رو به حرکت دراورد نگاه لیزری زین صورتش رو خراش میداد باعث شد به حرف بیاد و بگه

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now