chapter 29

4.4K 436 288
                                    




-سلام

رزوشن هتل سرش رو بالا اورد و به چهره ی زین لبخند زد

-بفرمایید چه کمکی میتونم بهتون بکنم

-من با لیام پین قرار داشتم خودشون از قبل اطلاع دارن

-اوه ... صبر کنید من اطلاع بدم بهشون

-باشه من توی لابی ام بگید منتظرشونم

زین چرخید و به سمت مبل هایی که گوشه ترین جای سالن بزرگ اون هتل مجلل قرار داشتن رفت و نشست

موهای کنار شقیقه ش رو کشید و سعی کرد خونسرد باشه

نمیدونست که باید چه واکنشی در برابر رفتار لیام نشون بده چطور باید قانعش کنه

اما اینو میدونست که راهی دیگه جز قانع کردن لیام نیست

راه دیگه برای آرامش خودش و ادامه زندگیش نیست

تمام راه ها رو تو این روزای پشت سر رفته و حالا خوب میدونی احساسی که به لیام داره زودگذر نیست

لیام از تو حافظه ش پاک نمیشه

بوی ادکلش از بینی ش بیرون نمیره

لرزش گوشی ش رو توی دستش حس کرد و به اسکرین نگاه کرد اسم کیدی روی صفحه بود غری زیر لب زد و ریجکت کرد

همزمان دختری که رزوشن هتل بود به سمتش اومد . زین مضطرب به دختر نگاه کرد

دختر لبخندی زد و گفت

-گفتن توی اتاقشون منتظرتون هستن . بفرمایید راهنماییتون میکنم

زین از جاش بلند شد و پشت سر دختر راه افتاد

به طبقه ی هفتم رفتن و از راهرو هایی که تماما شیشه بودن گذشتن

دختر کنار دری متوقف شد با دست به زین اشاره کرد

-بفرمایید همینجاس

عقب گرد کرد و راه اومده رو برگشت و زین رو روبه روی اون در قهوه ای تنها گذاشت

زین دستی توی موهاش کشید و مردد خواست که در بزنه اما زودتر از اون در رو به روش باز شد و زین سرش رو اروم بالا اورد

از روی اندام لیام رد شد و نگاهش به چشمای اون گره خوردن

لیام لبخندی روی لب داشت اما با بالا اومدن سر زین لبخندش رو پاک کرد و صورت خونسرد خودش رو جایگزین کرد

از جلوی در کنار رفت و زیر لب گفت

-بیا تو

زین با قدمایی اروم وارد سوییت شد .

لیام در رو بست و از کنار زین به سرعت رد شد و همونطور که جلو میرفت گفت

-بشین . چیزی میخوری برات بیارم ؟

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now