chapter 45

2.9K 321 317
                                    

خب گایز از اینجا به بعد یه جورایی با فصل دوم داستان شروع میکنیم با تغییر ها کنار بیاید پس چون این یه شروع جدیده

سال بعد . نیویورک6

پسر جوان کت و شلوار سرمه ایش رو صاف کرد موهای قهوه ایش رو بالا داد سعی کرد در اراسته ترین وضعیت خودش باشه . وارد کریدور مدیریت شد به سمت منشی رفت که روی تلی از برگه ها چمره زده بود و به سرعت چیزی رو تایپ میکرد با نزدیک شدنش پسر دیگه سرش رو بالا اورد و عینکش رو صاف کرد و منتظر نگاه کرد

-هی میسون . مستر مالیک تو اتاقشونن ؟

-اره هستن . صبر کن من هماهنگ کنم

پسر تلفن رو برداشت و تماس کوتاهی گرفت بعد چند ثانیه توی تلفن گفت

-مستر مالیک . وکیل شرکت اومدن

و بعد سری تکون داد و تلفن رو گذاشت و رو به آرون گفت

-میتونی بری منتظرته

آرون تشکری کرد و به سمت در مشکی طلایی انتهای سالن رفت چند ضربه به در زد و وارد شد . پشت میز بزرگ خالی بود پس نگاهشو دور اتاق بزرگ چرخوند و در نهایت اندام کسی که دنبالش میگشت رو دید . رو به روی میز نقشه کشی ایستاده بود و یکم خم شده بود و با دقت چیزی رو از نظر میگذروند نیمرخش رو به آرون بود و آرون میتونست اخم پررنگش ناشی از دقتش رو ببینه و موهای مشکی ش که به یک طرف مایل شده بود و کمی روی صورتش افتاده بود . آرون به ارومی گفت

-سلام جناب خواسته بودید منو ببینید

زین از میز فاصله گرفت و صاف ایستاد پیرهن سفیدی پوشیده بود که با جلیقه ش شیری رنگش به خوبی روی تنش نشسته بود .

-خوش اومدی آرون

و جلو رفت و دست شو فشرد و با اشاره دست ازش خواست که بشینه و خودش روی مبل مقابلش نشست

-خب چیزی میل داری بگم بیارن

-نه ممنون قربان . موضوع چیه خواسته بودید با عجله بیام و من اومدم

زین تکیه داد و پاشو از روی پای دیگه ش رد کرد و با با ارامش توضیح داد

-امروز یه نامه از طرف دادگاه عالی  اومده و در مورد زمین های وودساید . میدونی که کدوما رو میگم ؟

آرون به سرعت سر تکون داد و گفت

-بله همون هایی که با کمپانی هریس دارید روش کار میکنید . بله قربان . میتونم ببینم نامه رو ؟

زین خم شد و از روی میزش برگه ای رو بیرون اورد و رو به آرون گرفت

آرون نامه رو خوند کنار گذاشت و گفت

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now