part 11

730 90 12
                                    

-طرح پين و كشيدي؟
+نه راستش اتفاقايي افتاد وقتي تو مشغول عمليات خودت بودي
-عمليات چيه زين
+منظورم شبي بود كه رفتيم كلاب
-تا حالا بهت گفتم چقدر ازت حالم بهم ميخوره؟
+هر روز
-چه اتفاقايي افتاد اون شب
+وقتي بيدار شدم تو تخت پين بودم
-واتت د فاك بهش دادي؟
+كاش خفه شي هري،نه داستان داره همه تو نيستن كه طرف و نديده بكنن
-پس اونجا چه غلطي ميكردي
+(زين كنار هري ميشينه و بهش نگاه ميكنه)بعد ازينكه از كلاب درومدم بهش زنگ زدم كه كارا درست كنيم
-(هري اخم ميكنه) نصفه شبي چه كاري زين؟
+(زين از حسودي هري خندش ميگيره)اخرين شماره بود تو گوشيم تنها چيزي كه به ذهنم رسيد اون بود ولي اون نيومد و من چون ماشين نداشتم رفتم دم دفتر بعد يادم نمياد چيشد چشمامو باز كردم تو تختش بودم كليد نداشتم ليام گفت وقتي صبح اومده دفتر من از حال رفته بودم اونم برده منو خونش چون جاي ديگه اي نداشته
-(هري همچنان اخماش تو همه)ميتونستي بهم زنگ بزني بيام دنبالت اينطوري هم يه نفرو از جر خوردن نجات ميدادي هم تو تخت اون نميموندي اگه بهت تجاوز ميكرد چي؟
+(زين ميخنده)احمقي تو،از قيافش استريت بودن ميباره چرا بخواد منو بكنه؟
-چون تو هاتي و ممكنه هر كسي دلش بخواد بكنتت
+اگه اينطوري بود تو اول از همه ميكردي.
-(هري ميخنده و دسشو ميكنه تو موهاي زين) هنوز دير نشده
+(زين سرشو ميكشه اونور) نه عزيزم من نميخوام كارم به بيمارستان بكشه
هردوشون ميخندن و زين ميره نسكافشو بخوره.
اد و نايل تو دفتر كنار هم نشستن و حرف ميزنن بعد از گشتن همه قسمتاي اداره اونا خستن و قابليت حركت ندارن
+(نايل دسشو زير چونش ميذاره و به اد نگاهي ميكنه)هميشه انقدر بداخلاقه؟
-كي؟ليام؟
+اره همون پين كه رفتم پيشش
-(اد سرشو تكون ميده تا تاييد كنه)اونقدرام كه بنظر مياد بد نيست ولي اره نميشه روي خندونشو ديد خيلي وقته اينطوريه خيلي وقت كه نه از اول كه ديدمش همينطوري بود.
+(نايل به صندلي تكيه ميده)وقتي تو دفترش بودم ترسيدم جوابشو ميدادم ولي دستام يخ كرده بود همش حس ميكردم ميخواد منو بزنه.
-من تازه كارارو نميزنم (ليام تو چارچوب در ظاهر ميشه و باعث ميشه نايل چشماشو ببنده و نتونه برگرده ليام تمام تلاششو ميكنه كه جلوي خندشو بگيره)
+(نايل با لباي لرزون تند تند در حالي كه چشماش بستس حرف ميزنه) نه بخدا يعني من منظورم اين نبود كه شما ترسناكين منظورم اين بود بزرگواريد وات د هل بزرگوار چيه يعني خيلي اقتدار داريد و شغلتون برازندتونه(چشماش و باز ميكنه و به ليام نگاه ميكنه) تورو خدا ناراحت نشيد از دستم يعني الان اخراجم؟ يعني ميخوايد..(ليام وسط حرفش ميپره)
-پسر تو انقدر فكت حركت ميكنه خسته نميشي؟پشت هم چرت ميگي فقط.
+(اد ميخنده و به اون دوتا نگاه ميكنه)نايل منظوري نداشت اقاي پين ببخشيدش كلا روحيش فانه.
-(نايل سرشو تكون ميده تند و تاييد ميكنه) اره واقعا همون كه اد ميگه روحيم فانه.
ليام سري تكون ميده و از اتاق خارج ميشه
تا برسه تو دفترش باز ياد ديروز ميفته و يهويي رفتن زين ولي نميدونه بايد چطوري بفهمه.
گوشيشو در مياره و به شماره زين نگاه ميكنه اون براش زنگ زدن سخته پس به زين پيام ميده:
-ساعت چهار ميام كارا اوكي كنيم،روز خوش مالك.

Forgive me sunshine [Completed]Where stories live. Discover now