صورتی رنگ

2.1K 423 899
                                    

هی بچه ها(:
حالتون خوبه؟؟

اینم از "صورتی"!
باید بگم طولانی تر از همیشه اس، پس باهاش مهربون باشید
امیدوارم دوستش داشته باشید( :

*****

Part six

غلطی زد و سرش رو توی بالش فرو برد

آرنجش رو خم کرد و دستاش رو روی بالش، دو طرف سرش گذاشت

*پاشو قند عسل، میخوایم صبحانه بخوریم

صدای تریشا رو از توی آشپزخونه میشنید.
سرش رو چرخوند و گونش رو روی بالش گذاشت. با دستش چشمش رو مالید و سعی کرد از جاش بلند شه

کمی از بالشش فاصله گرفت.. بلند شدن از تخت خواب کار مسخره ای بود، اونم وقتی بعدش هیچ کار مهمی برای انجام دادن نداری

دوباره روی تخت افتاد رو دستش رو دور بالش نرمش پیچوند و با چشمای بستش لبخندی زد

*مگه من با تو نیستم زین؟

باز صدای تریشا بود که نزدیک تر هم میشد

وارد اتاق شد و دلش با دیدن موهای سیاه پخش شده روی بالش بنفش رنگ ضعف رفت

جلو تر رفت و لبه تخت نشست

*وقتی اینجوری میخوابی من چه طوری بیدارت کنم؟

زین لبخند زد و با چشمای بستش جواب داد

+بیدارم نکن

*عوضی فرصت طلب.. بوی کیک خوشمزمو نمیشنوی؟

+من کیک دوست ندارم

جواب داد و پتوش رو بالا تر کشید

*واقعا؟.. ولی امروز زود بیدار شدم تا واسه تو کیک درست کنم

تریشا ناراحت گفت و زین احساس گناه کرد!

+البته که من کیک دوست دارم مامان

پتو رو کنار زد و با لبخند بزرگش گفت

روی تخت نشست و همینطور که موهاش رو از صورتش کنار میزد، خمیازه کشید

با بیچارگی از جاش بلند شد و سعی کرد تشخیص بده این بو مال چه کیکیه
هر چی که بود، خوب به نظر نمیرسید

داخل دستشویی رفت و شیر اب رو باز کرد
آب سرد واقعا آزار دهنده بود، اونم وقتی که هنوز خوابِ خوابی

مشتی از آب رو روی صورتش ریخت و بدون توجه به مسواکش و توالت بیرون رفت

Helium(ziam)Where stories live. Discover now