زینِ شیرین

2.1K 399 593
                                    

سلام بچه ها(:

میدونم که قرار بود زود تر آپ بشه نه که اینقدر فاصله بیفته اما این پارت به طرز عجیبی نوشته نمیشد و همین الانشم حس خوبی بهش ندارم!!

واقعا متاسفم، امیدوارم زیاد هم بد نباشه

و فاک به من|:
اصلا توی انتخاب اسم برای پارتا خوب نیستم|:

*****

part7

در سنگین رو به جلو هل داد و سر و صدای بلند آهنگ توی گوشش پیچید

نگاهی به لیام که قیافه خنده دارش از همین جا پشیمونی رو داد میزد انداخت
البته که اون حوصله این همه سر و صدا رو نداشت

تا بار راه خلوتی بود، به آسونی رد شدن و روی صندلی های پایه بلند پشت میز نشستن

لیام نگاه بیچاره ای به جمعیت مستی که توی هم میلولیدن انداخت و سرش رو روی میز گذاشت

-باورم نمیشه بلند شدم اومدم کلاب

زین آرنجش رو روی میز گذاشت و سرش رو به دستش تکیه داد

+تو چرا الان اینجایی؟

لیام چند لحظه ای بدون حرکت موند و بعد سرش رو چرخوند و گونه اش رو روی میز فلزی گذاشت

-چون تو گفتی

زین شونه بالا انداخت

+میتونستی قبول نکنی

لیام سرش رو از روی میز برداشت و کمرش رو صاف کرد

-فقط.. دلم میخواست قبول کنم

زین لبخندی زد و دستش رو روی میز گذاشت

+دقیقا.. چیزی مهم تر از اینم هست لیام؟ وقتی دلت میخواد یه کاری رو انجام بدی، یعنی حالت اونطوری بهتره. حالا چی میشه اگه برای چند ساعت دکمه آف عقل و منطقت رو فشار بدی و کاری رو انجام بدی که دلت میخواد؟ وقتی این کار قرار نیست به کسی آسیبی بزنه یا کسی رو ناراحت کنه؟ لذت ببر لیام.. هرکاری که دلت میخواد رو انجام بده

لیام لب هاش رو جمع کرد و متفکر سر تکون داد

-درسته.. الان دلم یه چیزی با الکل بالا میخواد، خیلی بالا

زین لبخند مسخره ای زد

+خوب.. دقیقا منظورم این نبود... ولی باشه

چند لحظه بعد، باریستا دو تا شات رو جلوشون گذاشت

زین سرش رو خم کرد و محلول توی لیوان رو بو کشید

از بوی تندش صورتش رو جمع کرد و یه چشمش رو بست

لیام صورت بامزش رو زیر نظر گرفت و با لبخند کوچیک روی لب هاش، کمی از محلول توی لیوان رو مزه کرد

زین نگاه آخر رو به لیوانش انداخت و بی هوا تمامش رو سر کشید

چند لحظه کوتاه صورتش بی حرکت موند و بعد کم کم جمع شد

Helium(ziam)Where stories live. Discover now