ترس!

1.6K 353 434
                                    

ببینید کییی اینجاست(((":
اینا از مزایای کروناست.
(همیشه نیمه پر لیوان رو ببینید)

حالتون خوبه؟(":
یه عالمه پرتقال هم خوردید یا چی؟(=

راستی بچه ها گفتن یکی از کانالای تلگرام زیام که داشته فنفیک معرفی میکرده هلیوم رو هم گذاشته توی لیستش. میخواستم تشکر کنم ازشون*-* اگه اینجا هستن البته((=

خوب دیگه.. زیاد صحبت نکنم(:

*****

Part 18

از روی تخت به سقف اتاق خیره بود اما حواسش همه جا بود به جز این اتاق. با صدای زنگ در از فکر بیرون اومد و از روی تخت بلند شد.. اشک جمع شده گوشه چشم هاشو پاک بیرون از اتاق رفت.

از فکر به اینکه کی پشت دره اخمی روی ابروهاش نشست. از چشمی در بیرون رو نگاه کرد و با دیدن لیام، نفسش حبس شد.

کمی از در فاصله گرفت و دستش رو به دستگیره نزدیک کرد. نفس عمیقی کشید.. تا پشت در خونه به خاطر اون اومده بود؟

بالاخره دستش دستگیره رو لمس کرد و بعد از چند ثانیه در باز بشد.

لیام که با اخم کوچکی روی صورتش، به دیوار کنار در تکیه داده بود و اطرافش رو نگاه میکرد، نگاهش رو به زین داد.
زین بدون اینکه بهش نگاه کنه، سرش رو پایین انداخت.

+سلام

به آرومی، فقط برای اینکه چیزی گفته باشه گفت و لیام رو شاکی تر کرد.

-زین.. کجا ول کردی و رفتی؟.. چت شده؟

+بهت که گفتم.. چیزی نشده.

-بهم گفتی؟ اصلا چیزی رو بهم نگفتی.. حتی تلفنت رو روشن نزاشتی تا بتونم بهت زنگ بزنم.

زین نگاهش رو کمی بالا تر آورد و به آرومی زمزمه کرد.

+خیله خوب.. بیا تو

لیام نفسش رو کلافه بیرون داد و وارد خونه شد.
فقط کافی بود کمی به زین نزدیک بشه تا اون پسر بدون معطلی به سینه اش بچسبه و سرش رو به شونه اش فشار بده تا صدای نفس های تندش توی گوشش بپیچه.

دست هاش رو دور کمر زین پیچوند و همونجا نگهش داشت. بعد از چند لحظه، وقتی سینه اش آروم تر بالا و پایین میشد، به آرومی کنار گوشش گفت

-من فکرشو میکردم که اون فضا حالتو بد کنه.. اما مگه بچه ای که بدو بدو از اتاق بیرون بری و بعد هم اصلا برنگردی؟ فکر نمیکنی ممکنه بقیه نگرانت شن؟

زین بیشتر سرش رو به شونه لیام فشار داد و با صدای ضعیفی گفت

+متاسفم.. نمیخواستم نگرانت کنم

لیام سرش رو کنار سر زین نگه داشت و بعد از چند لحظه ای مکث پرسید

-خواب بودی؟

Helium(ziam)Where stories live. Discover now