part 14

20.1K 2.7K 1.1K
                                    

توی اتاق رفیق های بامزه و جدیدش نشسته بود و باهاشون بازی میکرد..نمیتونست با حرف توصیف کنه که چقدر از تهیونگ بابت این هدیه اش ممنونه...اون موجودای کوچولو و بامزه تغییر بزرگی توی روحیه اش و طرز سپری کردن روزهاش داده بودن...

بوی خوش و اشنایی که برای اون کوچولو ها داشت باعث میشد که  باهاش احساس راحتی کنن و ازش نترسن..و به راحتی روی پاهاش بخوابن..

.یکی ازین کوچولوهای سفید بیشتر از بقیه دوسش داشت و همیشه بهش میچسبید..

جونگ کوک هم براش یه اسم گذاشته بود و در کمال تعجب هر وقت صداش میکرد به سمتش میدویید

جونگ کوک هم براش یه اسم گذاشته بود و در کمال تعجب هر وقت صداش میکرد به سمتش میدویید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


(نگا کنید اخه چقد کیوته)

جونگ کوک اسمش رو یوکی گذاشته بود (یوکی توی زبان ژاپنی به معنای برفه)

در حال نوازش کردن یوکی بود که دست هایی دور بدنش حلقه شد و لب های گرمی روی گردنش چسبید..

هینی کشید و از ترس کمی شونه هاش بالا پرید... با پیچیدن عطر همیشگی تهیونگ زیر بینیش اروم شد...اما بعد از دو ثانیه با تحلیل موقعیتشون قلب بی جنبه اش شروع به کوبیدن کرد و بدنش داغ شد...

صدای حرصی تهیونگ زیر گوشش پیچید:"داشتم فکر میکردم این خرگوش هایی که تبدیل به رقیبام شدن رو پس بدم...دو روزه که به استقبالم نیومدی!"

جونگ کوک که الان دلیل قیافه ی اخموی دیشبه تهیونگ رو متوجه شده بود خنده ی ریزی کرد..تهیونگ از لرزش شونه هاش متوجه خنده اش شد و بین گردن و کتفش رو گاز محکمی گرفت...

جونگ کوک دستشو روی دست های تهیونگ که دور شکمش حلقه شده بودن گذاشت و
ناله ی بی اختیاری از گلوش خارج شد:"آا..ااه....تهیونگ...درد..داره...آآرومتر"

دندون های تهیونگ با شنیدن صدای نازک شده و ناله ی تحریک کننده ی جونگ کوک شل شد...حرکت خون به گونه ها و زیر شکمش رو حس کرد...

از طرفی جونگ کوک متوجه نبود تهیونگ رو به چه روزی انداخته و متعجب و کمی نگران بود..فکر میکرد بخاطر بی توجهی های نا خواسته ی چند روزش تهیونگ رو ناراحت کرده و میخواست از دلش در بیاره..

دست های شل شده ی تهیونگ رو از دور شکمش باز کرد و به سمتش برگشت...

سعی کرد قیافش رو کیوت کنه...گوش هاش رو پایین انداخت و لب و لوچه اش رو اویزون کرد:"متاسفم تهیونگ..از دستم خیلی ناراحتی؟"

my cute bunny[vkook]Where stories live. Discover now