part24

18.6K 2.1K 213
                                    


لاو ماک بزرگی روی گردن جونگ کوک درست کرد و با شنیدن عمیقتر شدن ناله هاش ضربه هاش رو محکمتر کرد.

"تهیونگ...من...ته...آآه..."

بوسه ی محکمی روی لب های سرخ و پف کرده ی جونگ کوک نشوند و  باعث شد ناله هاشون بین لب های همدیگه خفه شه.

به کتف تهیونگ چنگی زد و  سرش رو به دیوار سرامیکی پشتش چسبوند.

قرار بود فقط یه حموم ساده باشه اما هیت لعنتیش باعث شده بود توی این سه روز گذشته نزدیک ده بار توسط تهیونگ ارضا شه و حس میکرد نه کمری برای خودش مونده نه برای تهیونگ و طی این مدت تمام اثر های باگرکی از تنش محو شد.

همزمان با بلند شدن اخرین ناله اش گازی از کتف تهیونگ گرفت و روی شکمش ارضا شد.

با از بین رفتن حس اوجش کم کم درد ضرباتی که بهش وارد میشد رو بیشتر حس کرد.

به لب های تهیونگ که از شدت لذت گزیده میشدند خیره شد و موهاش رو نوازش کرد.

دیدن لذت بردنش برای خودش هم لذت بخش بود.

تهیونگ شروع به بوسیدن گردنش کرد و در حالی که نفس نفس میزد جمله های عاشقانه ای زیر گوشش زمزمه میکرد و طبق عادتی که بین رابطه های این چند روزشون ازش متوجه شده بود،تهیونگ نزدیک بود.

جونگ کوک هم صدای ناله هاش رو بالاتر برد تا به این روند کمکی کرده باشه و بدون خجالت اسم تهیونگ رو فریاد میزد.
گرچه خجالت کشیدن توی چنین وضعیتی معنایی نداشت...بعد این رابطه های پی در پی حس میکرد خیلی خیلی بیشتر به تهیونگ نزدیک شده که البته چیز عجیبی هم نبود.


صداش توی فضای حموم اکو میشد و میتونست تصویر خودشون رو از اینه ای که روبروشون قرار داشت ببینه.

بوسه ی اخر تهیونگ روی لب هاش نشست و بالاخره به اوج رسید.

صورتش رو بین گردن جونگ کوک فرو کرد و نفس های عمیق کشید...کمرش تیر میکشید اما هنوزم از هیت جونگ کوک متشکر بود.

این مثل یه هدیه ی الهی بود...میتونست طعم بدن و لب های جونگ کوک رو توی لیست مواردی قرار بده که هیچوقت ازشون خسته نمیشه.

اون توت فرنگی کوچولو باعث میشد حس کنه یه منحرف جنسیه....چطور میتونست بعد از دو راند متوالی بازم تشنه ی بدنش باشه؟تازه اونم زمانی که سه روز کامل رو به انجام این چیز ها و مراقبت های بعدش گذرونده بودن.


تن سست جونگ کوک رو محکمتر فشرد و با ملایمت گفت:"عزیزم پاهاتو اروم روی زمین بزار و بدنت رو بهم تکیه بده..."

جونگ کوک به سختی پاهای لرزونش رو روی زمین گذاشت و به کمک بازو های تهیونگ از سقوط کردنش روی زمین جلو گیری کرد.

حس میکرد پاهاش جونی برای ایستادن ندارن...هنوز بدنش از اون حالت بی وزنی خارج نشده بود.

با حس اب ولرمی مایل به خنکی که روی پوست داغش ریخت نفس عمیقی کشید و به کتف های تهیونگ چنگ زد.

تهیونگ به صورت زیبا و لب های سرخ و قرمزش خیره شد و باز با خودش فکر کرد که چقدر خوش شانسه که صاحب قلب و جسم یه فرشته ی خرگوشی شده.

بوسه ی محکمی روی گونه ها و پیشونیش نشوند و گفت:"خوبی عشقِ من؟"

جونگ کوک کمرش رو نوازش کرد و بدنش رو محکمتر به خودش فشرد:"خوبم عزیزم...هیت خرگوشی شدید ترین نوعه...امیدوارم اذیت نشده باشی"

تهیونگ نیشگون ارومی از باسن سفید و تپلش گرفت و با لحن شیطونی گفت:"مگه میشد ازت خسته شد فسقلیِ خرگوشی؟"

تک خنده ای کرد و مشغول نوازش موهای تهیونگ شد.
فشاری به کمر جونگ کوک اورد و بعد از عقب کشیدن از آغوشش و پوشوندن حوله ی تن پوش زرشکی رنگی بهش، تن ظیفش رو بین دست هاش جا داد و بعد از بلند کردنش به سمت خروجی حمام قدم برداشت.

جونگ کوک اخم کوچیکی کرد و با اعتراض گفت:"فکر نکن متوجه نمیشم کمرت درد میکنه!!خودم میتونستم بیام ته!"

تهیونگ چشم هاش رو درشت کرد و گفت:"از کجا فهمیدی بانی؟؟"

جونگ کوک انگشت هاش رو نوازش وار روی گردن تهیونگ کشید و گفت:"وقتی...وقتی هایبرید ها با یه انسان جفت میشن و رابطه برقرار میکنن...میتونن در شرایطی که شخص دیگه درد میکشه یا خیلی ناراحته متوجه بشن...اینطوری نیست که من بتونم دردت رو با جسمم حس کنم...فقط میفهمم که درد داری"


تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گفت:"یعنی اگه توهم درد بکشی من متوجه میشم؟"

جونگ کوک سری تکون داد:"اوهوم..همینطوره"

تهیونگ هومی کشید و ادامه داد:"برای همین منم حس میکردم بدن درد داری؟؟اینکه اینهمه راجب حالت میپرسیدم بخاطر حس عجیبی بود که راجبت داشتم"

جونگ کوک لبخند کوچیکی زد و گفت:"اره برای همین بود"

تهیونگ با نگرانی به چشم های خمار جونگ کوک زل زد و گفت:"متاسفم که انقدر به بدنت فشار اوردم..."

جونگ کوک اخمی کرد و با کمی عصبانیت ساختگی گفت:"دیگه اینو نگو ته...من توی هیتم و این تقصیر تو نیس... برای اینکه اولین هیتمه کمی درد دارم..توی دفترچه نوشته شده بود ازدفعات بعد بدنم بهش عادت میکنه و باهاش کنار میاد"

تهیونگ بوسه ی ارومی روی لبش نشوند و بدنش رو روی تخت گذاشت.

به سمت کمد لباس هاش حرکت کرد و با دیدن جعبه ی قهوه ای رنگی که روی زمین بود یونگی رو لعنت کرد...توی دومین روزی که بخاطر هیت جونگ کوک به شرکت نرفته بود این بسته رو دم اتاقشون دید و فکر میکنید توش چی بود؟؟

یه جعبه پر از اسباب بازی های سکس همراه یاد داشتی از یونگی که براشون نوشته بود مواظب باشن کمرشون نشکنه.

اون لحظه میتونست قاتل یونگی باشه ولی متاسفانه در دسترسش نبود.

بسرعت لباسی تن خودش کرد و خودش رو به جونگ کوکی که حوله از روی پاهاش بالا رفته بود رسوند.

سیلی ای توی ذهنش به خودش زد تا دوباره به سمت رون های تپلش حمله نکنه.
کنارش دراز کشید و شروع به خشک کردن بدنش کرد.

جونگ کوک نگاه شیفته ای به تهیونگی که با دقت مشغول خشک کردن موهاش بود انداخت و توی دلش قربون صدقه اش رفت.

از روزی که بهم اعتراف کرده بودن تهیونگ مثل پروانه دورش چرخیده بود و جونگ کوک نمیتونست باور کنه انقدر خوشبخته.

تهیونگ حوله رو به سمتی پرتاب کرد و  همزمان که بدن جونگ کوک رو به سمت شکم برمیگردوند گفت:"همینطوری بمون.."

جونگ کوک باشه ی آرومی گفت و منتظر حرکتش شد.
به ارومی کمر جونگ کوک رو با انگشت های گرمش نوازش کرد و مشغول ماساژ دادنش شد.

جونگ کوک هومی از روی لذتی که از گرمای دستش میبرد کشید و گونه هاش رو به بالشی که زیر سرش بود مالید.

گوش هاش به ارومی بالا پایین شدن و دم پف پفیش هم جلوی چشم تهیونگ بود و برای لمس شدن بهش چشمک میزد.

لبخندی بخاطر کیوتی خرگوشش روی لب هاش شکل گرفت و همزمان با حرکت دست هاش ، مشغول بوسیدن پشت گردنش شد.

بعد از چند دقیقه که حس کرد عضلات جونگ کوک دیگه زیر دستش منقبض نیستن خودش هم کنارش دراز کشید و بدن  لختش رو به سینه ی خودش چسبوند.

انگشت هاش رو بین موهای نرمش حرکت داد و گفت:"بنظرت اگه من یه هایبرید بودم...دورگه ی چه حیوونی میشدم؟"

جونگ کوک سرش رو با اورد و در حالی که دستش رو کنار لبش گذاشته بود به صورتش خیره شد و گفت:"اممم....روباه؟؟شایدم ببر...اره ببر خیلی بهتره...مخصوصا ببر های سفید...خیلی بهت میاد!"

تهیونگ تک خنده ی ارومی کرد و گفت:"اوه...جالبه...پس من ببر توام خرگوش؟؟تو غذای من محسوب میشی هوم؟؟باید بخورمت درسته؟؟"

جونگ کوک خنده ای کرد و در حالی که سعی میکرد دست تهیونگ رو از پهلو های حساسش جدا کنه جیغی کشید:"نکن ته...نه...نه"

تهیونگ بدون توجه به دست و گا زدنش مشغول قلقلک دادن پهلوهاش شد و بازو هاش رو گاز گاز کرد.

بعد از چند دقیقه که دیگه حس کردن نفس های خرگوشش منقطع شده کنار کشید و بوسه ی محکمی روی لب هاش گذاشت.

جونگ کوک اخم کیوتی کرد و گفت:"خ..خیلی بدی...کیم تهیونگ"

تهیونگ بدنش رو محکمتر توی بغلش فشرد و با خنده گفت:"باید به بخش سادیسمی وجودم هم عادت کنی!"


****

my cute bunny[vkook]Where stories live. Discover now