part22

18.8K 2.5K 570
                                    

همزمان که آبنبات سیبی توی دستش رو مزه مزه میکرد و دست تهیونگ رو گرفته بود با لبخندی روی لب هاشون داخل شهر قدم میزدن

به سمت تهیونگ که یقه ی لباسش زیادی از حد باز شده بود نگاهی انداخت و اخم ظریفی کرد
ابنباتش رو بین لب هاش نگه داشت  و یقه ی تهیونگی که در حال نگاه کردن اطراف بود رو گرفت و اون دو تیکه پارچه رو بهم نزدیکتر کرد

سرش رو بالا آورد و اخمش با دیدن صورت خندون تهیونگ از بین رفت

تهیونگ که از غیرتی شدن های بامزه ی خرگوشش ضعف کرده بود درستش رو دور کمرش انداخت و به خودش نزدیکترش کرد

به سمتی اشاره کرد و گفت:"عزیزم دوست داری از اون کیک ماهی ها هم برات بخرم؟"

جونگ کوک با چشم های درشت شده نگاهش کرد و گفت:"تهیونگ میخوای چاق شم؟ امشب خیلی پر خوری کردم"

تهیونگ با تصور چاقی جونگ کوک تک خنده ای کرد و گفت:"برام فرقی نداره..فکر کنم در اون حالت هم کیوتی"

جونگ کوک قیافه اش رو مچاله کرد:"اوه نه...چاق شدن یکی از ترس های زندگیمه...فکر کردن بهش هم آزار دهنده است"

بوسه ای روی چین خوردگی گوشه ی چشم هاش نشوند و گفت:"قیافتو اینطوری نکن بیبی....دلت میخواد وسط جمعیت بوسیده شی؟"

اگه الان جونگ کوک قبل رو به روش بود قطعا سرخ میشد و مشتی حواله ی تهیونگ میکرد اما جونگ کوکی که به لطف یونگی دچار تغییر در ساختار اساسی شخصیتی شده بود و سعی میکرد هر طوری شده اون مجله ی خاک بر سری رو سر لوحه ی رابطه اش قرار بده در حرکتی غافل گیر کننده گاز آرومی از گوشه ی لبش گرفت و با چشم های خمارش به لب های تهیونگ خیره شد و زمزمه کرد:"آ..آره...دلم میخواد"

تهیونگ قیافه اش طوری شده بود که انگار صاعقه بهش اصابت کرده...حقیقتا نباید اینطور پیش میرفت درسته؟

واقعا از ته دل دلش میخواست بدونه چه بلایی سر خرگوش معصوم و خجالتیش اومده...نکنه یه موجود شیطانی تسخیرش کرده بود؟؟

با یاد آوری اینکه چند ثانیه است که مثل مجسمه ی خشک شده وسط پیاده رو ایستاده تکونی به خودش داد

در عمق قضیه که نگاه میکرد میدید همچین هم بد نشده؟مگه میتونست از بوسیدن اون دو تیکه گوشت سرخ و شیرین سیر بشه؟؟

شوک وارده از سمت جونگ کوک رو فراموش کرد و در حالی که نیشخند جذابی چهره اش رو قاب گرفته بود به جونگ کوک نزدیک شد..چونه اش رو گرفت و به مقصد لب های خندونش سرش رو پایین اورد
با وصل شدن لب هاشون هاله ی صورتی ای گونه ی جونگ کوک رو پوشوند...هرکاری ام میکرد نمیتونست ماهیت اصلی خودش رو از بین ببره اما بخاطر تهیونگ هرکاری میکرد...برای بیشتر دوست داشته شدن از طرفش...

my cute bunny[vkook]On viuen les histories. Descobreix ara