part20:kyoto Trip

22.6K 2.8K 1.3K
                                    

تهیونگ:"میخوام یه جایی ببرمت!!"

جونگ کوک با چشم های کنجکاوش بهش خیره شد و پرسید:" کجا؟؟"

تهیونگ بینی بامزه ی جونگ کوک رو بین انگشت هاش گرفت و فشار آرومی داد:"این قسمتش یجورایی سوپرایزه...وقتی رسیدیم خودت متوجه میشی..حالا ام لوازمت رو جمع کن خرگوشم"

جونگ کوک در حالی که بینی اش رو ماساژ میداد گفت:"لوازم ؟"

تهیونگ سری تکون داد:"آره عزیزم...شاید یکی دو روز یا بیشتر اونجا بمونیم پس چیزهایی که فکر میکنی نیازت میشه رو بردار...توی کمد سمت راستی طبقه ی پایینیش چند تا ساک و چمدون هست که میتونی ازشون  استفاده کنی"

بوسه ای روی گونه ی سفید و نرم جونگ کوک گذاشت و قبل از اینکه تحملش جلوی چشم های سوالی و مظلومش تموم شه و تمام جزییات سفری که قرار بود برن رو لو بده از اتاق خارج شد

جونگ کوک سر انگشت هاش رو روی جای بوسه ی تهیونگ کشید و لبخند زد...خیلی راجب این مسئله که قراره کجا برن کنجکاو شده بود اما نمیخواست تهیونگ رو سوال پیچ کنه چون میدونست تهیونگ نمیتونه زیاد در برابرش مقاومت کنه...و همینطور میدونست عوض شدن فاز رابطه اشون از حالت خانواده ،دوستی و حمایت کردن به حالت عاشقانه چیزی نیست که بتونن یک روزه تغییرش بدن و کمی نیاز به زمان داره

البته تهیونگ کسی بود که میتونست بهتر این تغییر رو بهش یاد آوری کنه اما خودش هنوز هم خیلی خجالت میکشید و هم نمیدونست در راستای رابطه اشون چه کار هایی باید انجام بده

هوفی کشید و در کمد رو باز کرد تا لباس های مورد نظرش رو جدا کنه که چشمش به مجله افتاد...با فکری که توی سرش پیچید لبخند کوچیکی زد و مجله رو برداشت...بصورت تصادفی یک از صفحه هاش رو باز کرد که تیتر بزرگ سیاهی با فونت بزرگ بالای صفحه که مضمونش "در ابراز احساسات عملی بی پروا باشید"به گوشه ی چشمش خورد

شاید راه حل یونگی هیونگ اونقدر ها هم بد نبود؟؟باید امتحانش میکرد...درسته دیدن یسری از عکس های اون مجله باعث میشد از فرق سر تا نوک پاش سرخ شه اما فکر اینکه هیچی راجب رابطه ی عاشقانه نمیدونست باعث میشد بیخیال خجالت بشه و اولین چیزی که توی چمدون کوچیک آبی رنگش جا میده اون مجله باشه...!

بعد از جاساز کردن مجله کف چمدونش از هر سبک لباسی که توی کمدش بود یدونه محض احتیاط برداشت...چون هیچ خبری راجب برنامه هایی که تهیونگ براش ریخته بود نداشت...بعد از اون سراغ لوازم بهداشتیش رفت و وقتی بالاخره تمام لوازم مورد نیازش رو توی چمدونش چپوند و درش رو به زور بست ،کمر خم شده اش رو صاف کرد و در حالی که ماساژش میداد به ساعت خیره شد

با یاد آوری موضوعی هینی کشید و مثل خرگوشی که گرگ دنبالش افتاده از اتاق خارج شد و به سمت اتاق لوهان رفت

my cute bunny[vkook]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang