پسرمون معروفه!

7.7K 1.1K 27
                                    

یک هفته بعد
جیمین: خدای من سولی من عجله دارم باید برم
سولی خندید و سریع جیمین رو بغل کرد
سولی: اوپا همه وسایل توی لیست رو میخوام یادت نره
جیمین لبخند زد و گفت: باشه
همون موقع متوجه جین و یونگی شد که داشتن ادای سولی رو درمیاوردن، چشمهاش رو تو کاسه چرخوند و از سولی جدا شد
جیمین: بریم؟
جین با تن صدای بی حوصله ای گفت: من و یونگی خیلی وقته منتظریم ببینیم کی سفارشای دوست دخترت تموم میشه که بریم سوار هواپیما بشیم البته اگر تا الان نپریده باشه
یونگی پشت بند جین گفت: سفر کاریه به سولی گفتی دیگه نه؟
جیمین به دوست دخترش نگاه کرد که با اخم به دوستاش نگاه میکرد
جیمین: آر...
سولی نزاشت جیمین حرف بزنه و گفت: اوپا در هر شرایطی برای من وقت میزاره مگه نه اوپا؟
جیمین لبخند زد و سرش رو تکون داد
جین عصبی راه افتاد و گفت: یالا پسرا من باید به این پرواز کوفتی برسم تا کسی رو خفه نکردم
جیمین با چشمای گرد شده به سولی نگاه کرد و گفت: ام به دل نگیر عزیزم خب من دیرم شده بهت زنگ میزنم فعلا
جیمین چمدونش رو دنبال خودش کشید و با عجله خودش رو به دوستاش رسوند، توی صف تحویل چمدونها یونگی تیکه کاغذی که سولی به جیمین داده بود رو از دستش گرفت و با دقت نگاه کرد
یونگی: اینو خوندی؟
جیمین سرش رو تکون داد
یونگی: جدید ترین ادکلن شنل! کیف مدل نمیدونم چی برند گوچی! و کلی چرت و پرت دیگه که هر کدوم قیمتش قطعا بالای سه هزارتاست! احمقی؟
جیمین دلخور برگه رو پس گرفت که جین گفت: میدونی بخاطر دادن این یه تیکه کاغذ اومد اینجا نه؟ مطمعنم میدونی وگرنه باید بگم خیلی احمقی!
جیمین عصبی گفت: چتونه شما دوتا هی احمق صدام میکنید؟! اون دوستم داره برا این اومد و بله دوستش دارم و خریدن دوتا کادو چیز مهمی نیست!
جین و یونگی همدیگه رو نگاه کردن و بی حرف تنها سرشون رو تکون دادن
**
دو روز بعد
جیمین نگاهش رو از سه تا چمدونی که موقع رفتن یکی بود گرفت و با حالت ملتمسانه ای به دوستاش نگاه کرد
جین: به من نگاه نکن من عمرا کمکت کنم! اولا خیلی خستم دومن من حمال دوست دخترت نیستم
یونگی کلافه جلو رفت
یونگی: چمدون خودتو بده من اونو برمیدارم بقیشو خودت بلدی چیکار کنی!
جیمین لبخند درمونده ای زد، یک سال بود که اون و سولی قرار میزاشتن اما هنوز درک نمیکرد که چرا دوستاش از اون خوششون نمیاد
یونگی: هی جیمینا! این همون پسره نیست؟
جیمین سوالی اول به یونگی و بعد به جهتی که اشاره میکرد نگاه کرد
جین: کدوم پسره؟
جیمین با دیدن همون پسر قد بلند که حالا موهاش رو پشت سرش جمع کرده بود اما هنوز همون خط چشما رو داشت اخم کرد، دور پسر شلوغ بود از دختر و پسرایی که داشتن... داشتن چیکار میکردن؟
جیمین: اونا دارن امضا میگیرن؟؟!!
یونگی: مثل اینکه پسرمون معروفه
جین که بی خبر از کل ماجرا بود با حرص سوالش رو تکرار کرد
جین: کیه اون؟ چرا من نمیشناسمش؟ خوش قیافست
جیمین شوکه به جین نگاه کرد و با صدای نسبتا بلندی گفت: چی؟ خوش قیافه؟ شوخیت گرفته؟ هرچی گیر آورده مالیده تو میگی خوش قیافست؟ باورم نمیشه هیونگ!
جین متعجب گفت: مگه چی گفتم!؟
یونگی ابروهاش رو بالا داد و لبخند شیطونی زد
یونگی: چیزی نیست هیونگ! این پسره تو مهمونی هفته پیش به جیمین گیر داده بود جیمینم بهش برخورده که یه پسر ازش خوشش اومده!
جین ابرویی بالا داد
جین: بی لیاقتی! همون سولی برا تو مناسبه
جیمین با اخم گفت: هیونگ! من گی نیستم از گیا هم خوشم نمیاد الانم راه بیفتید من خستم باید برم خونه
جین سرشو تکون داد و با قیافه خنده داری گفت: بگو باید سفارشا رو تحویل بدم چرا خستگی رو بهانه میکنی!
جیمین عصبی به راهش ادامه داد و یونگی و جین پشت سرش شروع کردن به خندیدن

Unwanted love Where stories live. Discover now