پابو

5.2K 737 22
                                    

یونگی با چشمای گرد شده از تعجب گفت: چینجا؟؟!!!
جیمین در حالی که چشماش رو ریز کرده بود و به گوشه ای خیره بود عصبی پوزخند زد
جیمین: درست وقتی من خونه بودم بی سر و صدا رفت! یاااا من حقم این نبود!
یونگی ناراحت و ناباور گفت: آیگو آیگو جیمینا! ناراحت نباش حتما بعدا بهت زنگ میزنه یا یه سر میاد پیشت
جیمین عصبی گیلاسش رو برداشت، تا ته سر کشید و گیلاسش رو عصبی روی میز کوبید! این چندمین گیلاسش بود؟ نمیدونست! برخلاف همیشه حساب بطریایی که خالی کرده بود از دستش در رفته بود، حس سر گیجه داشت مست بود و همش تقصیر جونگکوک بود! جونگکوک نارو زده بود! این حق نشناسی بود! جیمین بهش جا داده بود و اون اینجوری جواب میداد!
جین سرش رو تکون داد و رو به یونگی گفت: آآآ چوگیو (گوش کن)! اینجا یه مشکلی هست!
جیمین و یونگی سوالی به جین نگاه کردن، جین خیلی جدی توی چشمای جیمین زل زد و گفت: اینجوری بی سر و صدا رفتنش دلیل داره! دلیلشو بگو! ببینم دعواتون شد؟ یا باز یکی از اون نیش و کنایه هاتو بارش کردی؟
جیمین خواست جواب بده که اون کاری نکرده اما مثل اینکه سوجو اثر خودش رو گذاشته بود چون نتونست حرفی بزنه
یونگی لبخند شیطانی زد و انگشتش رو تو هوا تکون داد
یونگی: آآ ارسو(فهمیدم) ارسو!
جین ابرویی بالا داد و با اشاره بهش فهموند (جدی دستکم گرفته بودی منو؟)
جین باز به جیمین نگاه کرد که داشت گیلاسش رو پر میکرد متعجب گیلاس رو از زیر دست جیمین بیرون کشید
جین: آرومتر! چته؟ تو از سولی جدا شدی اینجوری مست نکردی! برا رفتن جونگکوک چرا اینجوری قاطی کردی!
جیمین به جین خیره شد!
جیمین: هیونگ! حق با توئه! حالا اون گیلاسو بده من
جین سوالی سرش رو به معنی نه تکون داد
جیمین: یااا دارم میگم حق با توئه! من خیلی راحت با جدا شدن از سولی کنار اومدم! جدا تو نابغه ای آآآ من مثلا عاشقش بودم! دیدی؟ ایش واقعا چرا با رفتن جونگکوک نمیتونم کنار بیام!؟
جیمین کلافه مثل بچه ها موهاش رو بهم ریخت و داد زد
جیمین:آآآیش جونگکوکا! تو با من چیکار کردی؟
جین و یونگی نگران از جیمین خواستن تا آروم بگیره قبل از اینکه از رستوران پرتشون کنن بیرون
جیمین دست جین رو گرفت و غمگین گفت: هیونگ اون ولم کرد فکر میکنی من خرابش کردم؟ اما من اشتباهی نکردم! اون شروع کرد! بازی اون بود! من نمیخواستم بازی کنم اما اون ولم کرد
جین که چیزی از حرفای جیمین نفهمید سوالی گفت: اون؟
یونگی آروم گفت: ولش کن مسته
جیمین چشماش اشکی شد و گفت: جونگکوکا! بوگوشیپا (دلم برات تنگ شده)
جین شوکه به یونگی نگاه کرد! یونگی شوکه و متعجب به جیمین که سرش رو روی میز گذاشته بود خیره شده بود
جین: چی گفت؟
یونگی گوشه لبش بالا پرید و عصبی خندید
یونگی: م_مسته!
یونگی شونه جیمین رو تکون داد و گفت: یااا مستی داری چرت و پرت میگی مگه نه؟ منظورت چی بود؟ یااا جواب بده با توام
جیمین سرش رو بلند کرد و یکی از نگاهای ترسناکش روتحویل یونگی داد
جیمین: من جدیم! حتی وقتی بهت گفتم میخوام باهات ازدواج کنم جدی بودم!
یونگی آب دهنش رو قورت داد و با همون لبخند عصبیش رو به جین گفت: این چی میگه!
جیمین خندید
جیمین: اولش خواستم بترسونمت ولی بعدش انیو(نه)! اما تو ولم کردی! چینجا؟ یااا جونگکوکا!! حتی باهام خداحافظی نکردی!
جین به یونگی که انگار منجمد شده بود  نگاه کرد و شوکه چند بار پلک زد
جیمین بغض کرد و در حالی که لباش میلرزید گفت: تو گفتی دوستم داری! تو گفتی از همون روز اول بهم علاقه پیدا کردی! میدونم دوستم داری اما چرا ولم کردی؟
جیمین چند بار خسته پلک زد
جیمین: وِ(چرا؟)؟ جونگکوکا؟ تو گفتی دوستم د...
جیمین بدون تموم کردن حرفش از حال رفت در حالی که بالا تنش روی میز افتاده بود و دستهاش دو طرف میز توی هوا معلق بودن
جین و یونگی نگاهشون رو به جیمین که خوابیده بود انداختن
جین: تو هم شنیدی؟
یونگی: شنیدم
جین: خواب نیست؟
یونگی: فکر کنم نه خواب نیست
جین: یعنی اون قسمت ازدواج و دوست داشتن و اینا  رو تو هم شندیدی؟
یونگی: شنیدم هیونگ! تو تنها نیستی
جین و یونگی نگاه از جیمین گرفتن و به هم نگاه کردن
جین: جونگکوک گی بود نه؟
یونگی سرشو تکون داد
جین: دفعه اول که دیدیش گفتی داشت جیمین رو توی پارتی قورت میداد درسته؟
یونگی آب دهنش رو قورت داد و نگران سرش رو تکون داد
جین سکوت کرد که یونگی گفت: ممکنه جونگکوک جیمینو از راه به در کرده باشه؟
هر دو شوکه به هم خیره شدن و با هم زدن زیر خنده و همزمان گفتن: نه ممکن نیست!
هر دو بعد از یه خنده طولانی سکوت کردن
یونگی: اون از گی ها متنفر بود
جین آب دهنش رو قورت داد
جین: از اولشم مشکوک بودم که چرا جونگکوک رو تو خونش راه داده
یونگی: اون شب! همون شب که فیلم میدیدیم بهت گفتم زیادی صمیمین
جین آهی کشید و گفت: پابو! پابو! جیمینی پابو!
یونگی: فکر میکنی تا پیشنهاد ازدواج جلو رفته؟
جین دستی به پیشونیش کشید
جین: امیدوارم همش تخیلات ما باشه وگرنه جیمین حسابی توی دردسر افتاده
یونگی غمگین به جیمین نگاه کرد
یونگی: اگر همش درست باشه حتما کلی اذیت شده
جین نفس عمیقی کشید
جین: کمک کن ببریمش خونه
یونگی و جین هر کدوم زیر یکی از بازوهای جیمین رو گرفتن ولی با شنیدن اسم جونگکوک از زبون جیمین نامطمعن به هم نگاه کردن
جیمین: جونگ... جونگکوک

Unwanted love Where stories live. Discover now