خونمون

5.1K 689 22
                                    

جین نتونست جلوی خندش رو بگیره و همین به بهایه ضربه آرنج توی شکمش تموم شد
جین: آخ دردم گرفت چرا میزنی؟
جیمین با اخم گفت: نخند
جین به قیافه جیمین اشاره کرد و گفت: زیادی خوشحالی از دور شبیه به یه احمقی! این وسط گناه من چیه؟
جیمین خواست ضربه دیگه ای رو نثار شکم جین کنه که یونگی سریع مداخله کرد
یونگی: هی هی تمومش کنید اینجا بیمارستانه
جیمین نفس عمیقی کشید و با لبخند به جونگکوک که دوستهاش دورش جمع شده بودن زل زد
جین کلافه گفت: خدای من تا کی قراره بهش زل بزنی؟ پسره بیچاره زیر نگاهت آب شد نمیبینی؟ مخصوصا با اون لبخند مسخرت!
جیمین اخم کرد و کلافه گفت: لبخندم چشه؟
با خنده یونگی جیمین ابرویی بالا داد و به اون نگاه کرد
یونگی دستش رو جلوی دهنش گذاشت و گفت: مثل منحرفای توی خیابون میخندی، ببخشید ولی واقعا وحشتناکه
جیمین متعجب و خجالت زده تک سرفه ای کرد و سعی کرد خودش رو کمی جمع و جور کنه، جلو رفت و رو به همه گفت: پسرا بسه تا کی میخواید اینجا بمونید؟! جونگکوک به استراحت نیاز داره!
همه اعتراض کردن و یونگی برای حمایت از تهیونگ گفت: بهتره همه بریم تهیونگ پیشش میمونه
جیمین با جدیت سریع گفت: نه من میمونم
تهیونگ شاکی گفت: اما تو از دیشب پیششی!
جیمین لبخند عصبی زد و با تن صدایی که سعی میکرد کنترلش کنه تا بالا نره گفت: اما یکم دیگه مادرم و آجوما میان دیدنش و میدونی که اونا چطورین؟ فقط من از پسشون برمیام وگرنه تو رو هم میفرستن خونه
تهیونگ مظلوم و ناامید گفت: اما تو باید بری بیمارستان
جیمین گوشه لبش بالا رفت و با بدجنسی  گفت: یونگی حلش میکنه
یونگی سریع گفت: اما من با تهیونگ...
جیمین نگاه جدی به یونگی انداخت و یونگی حرفش رو ادامه نداد ، جیمین به تهیونگ نگاه کرد
جیمین: نگران نباش من اینجام
جیمین در آخر جملش خندید و تهیونگ با اخم به جونگکوک نگاه کرد
جونگکوک ناچار لبخندی به معنی من تقصیری ندارم زد و بلخره همه راضی شدن که جیمین همراه جونگکوک بمونه
بعد از رفتن پسرا جونگکوک نگران گفت: مادرت و آجوما قراره بیان؟
جیمین که متوجه نگرانی جونگکوک بود با مهربونی کنارش روی لبه تخت نشست و دستش رو توی دستش گرفت و گفت: اونا حسابی نگرانتن و مادرم چند باری اومده دیدنت الان که به هوش اومدی میخوان مطمعن بشن حالت خوبه
جیمین مکث کرد و در حالی که توی چشمای جونگکوک زل زده بود گفت: نگران نباش
جونگکوک نفس عمیقی کشید و گفت: اما ازدواجشون بخاطر من...
جونگکوک ادامه نداد و نگاهش رو به گوشه ای دوخت
جیمین کف دست گرمش رو روی گونه سرد جونگکوک گذاشت و باعث شد جونگکوک بهش نگاه کنه
جیمین: دلیل جداییشون تو نبودی! حتی منم نیستم! دلیلش اون مرد و اشتباهاتش بود پس خودتو سرزنش نکن
جونگکوک غمگین گفت: معذرت میخوام
جیمین که این غم توی صدای جونگکوک رو دوست نداشت جدی گفت: چیزی وجود نداره که بخاطرش معذرت بخوای اینجا همه مقصرن به جز تو
جونگکوک توی چشمای جدی جیمین زل زده که پر از غم و نگرانی بود
جیمین: من معذرت میخوام، من و تصمیمات غلطم و حتی ترسو بودنم باعث شد تو خیلی اذیت بشی
جونگکوک دست جیمین رو که روی گونش بود رو با دستش نوازش کرد و مهربون گفت: ششش هیونگ تو اشتباهی نکردی این من بودم که ترسیدم و به حرف اون گوش دادم به جای اینکه بهت توضیح بدم تنهایی تصمیم گرفتم
جیمین حرفی نزد و چند ثانیه مات نگاه جونگکوک شد
هر دو تغییر کرده بودن جیمین لجباز و جونگکوک شیطون حالا سعی میکردن از اشتباهاتشون درس بگیرن! از هم معذرت میخواستن و همدیگر رو دلداری میدادن! جیمین حس میکرد این بار رابطه اون دو توی مسیر درستی قرار گرفته و بدون اینکه متوجه باشه صورتش رو به صورت جونگکوک نزدیک کرد که با صدای جونگکوک به خودش اومد
جونگکوک: ه_هیونگ؟
جیمین نگاهش رو از نگاه جونگکوک گرفت و به لبهای خوش رنگ جونگکوک دوخت میدونست چی میخواد و از آخرین باری که مزه لبهای جونگکوک رو چشیده بود زمان زیادی میگذشت، میخواست همون مزه رو باز هم بچشه! میخواست ببینه هنوز همون مزه رو داره؟
جیمین نگاهش رو توی چشمای لرزون جونگکوک دوخت
جیمین: میتونم ببوسمت؟
جونگکوک آب دهنش رو قورت داد و با خودش فکر کرد که چرا باید جیمین اینقدر بی پرده حرف بزنه؟ چرا باید همه چیز رو برای جونگکوک سخت تر کنه؟
جونگکوک حرفی نزد و جیمین حس کرد ممکنه خیلی تند رفته باشه
جیمین: ببخشید میدونم یکم تند رفتم
جیمین خواست از جونگکوک فاصله بگیره اما حرف جونگکوک اون رو به خنده انداخت
جونگکوک: نه من! راستش حس میکنم که د_ دهنم بو میده
جونگکوک نگاه خجالت زدش رو از جیمین گرفت و جیمین با خنده به گونه های سرخش زل زد
جیمین: خدای من چرا اینقدر کیوتی؟ من واقعا عاشقتم جونگکوک
جونگکوک شوکه به جیمین نگاه کرد اما همون لحظه لبهای گرم جیمین روی لبهاش نشست و مجبورش کرد از خود بی خود بشه و فراموش کنه میخواست چی بگه یا چکار کنه
بوسه گرم و شیرینی که نماد وصالشون بود به هر دو میفهموند که جدایی تموم شده و یه شروع تازه و دوباره در انتظارشونه
جیمین لبهاش رو بلخره از لبهای جونگکوک جدا کرد و با نفس نفس تکرار کرد
جیمین: من عاشقتم جونگکوک
جونگکوک با نگاه لرزون و نفسهای طولانی حس کرد سکوت بسه و باید جوابگوی عشق جیمین باشه
جونگکوک: منم عاشقتم جیمین
جیمین با شنیدن این جمله از زبون جونگکوک لبخند زد و کم کم لبخندش عمیقتر شد و شروع کرد به بوسه زدن روی صورت جونگکوک و جونگکوک شروع کرد به خندیدن
جیمین: عاشقتم جونگکوکا
هر دو پسر غرق در خنده بودن که صدای آجوما اون دو رو از خلسه بیرون آورد
آجوما: اومو اومو(اوه اوه)
جیمین با دیدن آجوما و مادرش که شوکه جلوی در ایستاده بودن سریع لبهاش رو از لبهای جونگکوک جدا کرد و خجالت زده و سربه زیر صاف ایستاد
جیمین: ا_اوما (مامان)
خانوم پارک سرفه ای کرد تا آجوما قیافه شوکش رو جمع کنه اما آجوما اوضاع رو بدتر کرد
آجوما: دیدید؟ چیزی که من دیدمو دیدید؟ خانوم؟
خانوم‌ پارک خنده آبکشیده ای زد و زمزمه وار گفت: بعدا برات تعریف میکنم
آجوما به جای ساکت شدن مثل کسی که بهش خیانت شده باشه شوکه گفت: چیییییی؟؟ چینجا؟ خانوم چینجا؟ شما میدونستید؟
خانوم پارک با اخم نگاه جدی به آجوما انداخت که باعث شد آجوما بلخره قبول کنه که ساکت بشه
خانوم پارک جلو رفت و سبد میوه ای که گرفته بود رو کناری گذاشت
خانوم پارک رو به جونگکوک که شوکه و خجالت زده بود گفت: خوشحالم که بیدار شدی! همه ما نگرانت بودیم بخصوص جیمین
صدای آجوما که زمزمه میکرد
آجوما: دلیلش هم که واضحه! آآ من چقدر خنگم!!
باعث شد همه چند ثانیه سکوت کنن، جیمین با دستش صورتش رو پوشوند
دیگه بیشتر از این نمیتونست سرخ بشه
جونگکوک: معذرت میخوام که باعث نگرانیتون شدم
خانوم پارک لبخند مهربونی زد و گفت: بخاطر چیزی که دست تو نبوده ناراحت نباش و سعی کن زودتر خوب بشی
آجوما سریع گفت: آقا کوچیک من کلی غذاهای خارجی یادگرفتم چندتایی پختم براتون مطمعنم خوشتون میاد
آجوما سبد غذا رو روی کنار تختی گذاشت و گفت: از اون نودل خارجیا اسپاگتی هم گذاشتم
جونگکوک لبخند زد و تشکر کرد
جیمین معترض گفت: برای من چیزی نیاوردی؟
آجوما با اخم گفت: نه
جیمین هم با اخم جواب داد
جیمین: یااا آجوما یادت رفته که رییس تو منم
آجوما جدی گفت: تو خونه رییسید نه اینجا!
جونگکوک که سعی میکرد نخنده دست جیمین رو گرفت و آروم گفت: اینجا غذا به اندازه کافی هست
جیمین لبخند خوشحالی زد و برای آجوما زبون در آورد
آجوما عصبی شد
آجوما: آییش این بچه!!
بعد رو به خانوم پارک گفت: خانوم دیدید؟ آ من نمیتونم دیگه تحمل کنم خانوم من از فردا برای آقا کوچیک کار میکنم میشه منو بفرستید پیش اون؟
جیمین در حالی که لبخند میزد با بدجنسی گفت: جونگکوک قراره با من زندگی کنه پس بازم برای من کار میکنی
آجوما به خانوم پارک زل زد و خانوم پارک با قیافه ای ناچار سرش رو به معنی من کاری از دستم برنماد تکون داد
آجوما عصبانی از جونگکوک خداحافظی کرد و از اتاق بیرون رفت و خانوم پارک پشت سر اون با گفتن اینکه «جیمین کمتر زن بیچاره رو اذیت کن» رفت
جیمین به جونگکوک نگاه کرد و هر دو خندیدن بعد از مدتی جونگکوک گفت: راجع به زندگی با تو، جدی نگفتی که؟
جیمین کنار جونگکوک نشست و با صدای گرم و پر از عشق گفت: هنوز خیلی زوده میدونم اما من میخوام همه چیز مثل گذشته بشه! من و تو باهم باشیم تو خونه خودمون! همونطور که نقشه کشیده بودیم در ضمن آجوما نمیخواد برای من کار کنه اگر تو نیای من بدون آجوما باید گشنگی بکشم
جونگکوک لبخند زد و جیمین خوشحال گفت: جوابت؟
جونگکوک کمی فکر کرد و با قیافه شیطونی گفت: خودت چی فکر میکنی؟
جیمین خوشحال خندید
جیمین: بعد از مرخص شدنت میریم خونمون
جونگکوک سرش رو تکون داد و دستهاش رو باز کرد تا جیمین بغلش کنه

Unwanted love Where stories live. Discover now