دفاع؟

5K 742 23
                                    

جیمین با صدای خنده مادرش از فکر در اومد، مادرش رو به همسرش با خنده گفت: جونگکوک خیلی بامزست! اون باهوش و موفقم هست باید به داشتنش افتخار کنی!
جیمین ابرویی بالا داد، دوست داشت حال جونگکوک رو بگیره اما حرفی که پدر جونگکوک زد درواقع باعث شد حال اون گرفته بشه
آقای جئون: کاش حداقل مثل یه مرد رفتار میکرد اونموقع باعث شرمم نبود
جیمین شوکه به آقای جئون نگاه کرد، مادر جیمین لبخندش روی لبش ماسید و سعی کرد از بهم ریختن جو جلوگیری کنه
خانم پارک: منظورت چیه؟ چرا این حرفو میزنی اون ناراحت میشه
خانم پارک رو به جونگکوک گفت: پدرت منظورش این نیست اون یکم خستست تمام روز رو سخت کار کرده
جیمین به جونگکوک که هنوز لبخند میزد نگاه کرد، جونگکوک سرش رو به معنی فهمیدم تکون داد
آقای جئون آهی کشید و زمزمه کرد
آقای جئون: کاش همچین پسری نداشتم
جیمین عصبی گردنش رو حرکت داد که باعث شد قولنج گردنش بشکنه و صدای تق بده، مادر جیمین نگاه نگرانی بهش انداخت، این حرکت جیمین از نگاه جونگکوک هم دور نبود اما هنوز جونگکوک لبخندش رو حفظ کرده بود و این جیمین رو عصبی تر میکرد که چطور میتونه نشون نده ناراحته
خانوم پارک: عزیزم بهتره تمومش کنی ما اینجا جمع شدیم که کنار هم یه شب قشنگ داشته باشیم
آقای جئون عصبی گفت: من بهت گفتم اونو دعوت نکن! من میبینمش عصبی میشم! پسره منحرف همین دیشب بخاطر کثافت کاریاش توی روزنامه بود! چرا نمیتونه سربلندم کنه پسر همه باعث افتخارن اما مال من!  ببین جیمین رو از اون یادبگیر
خانوم پارک ناراحت گفت: اینجوری نگو!
جیمین متعجب و کنجکاو بود که منظور آقای جئون چیه!
آقای جئون عصبی گفت: من اینو فرستام آمریکا تا لکه ننگی که رو اسمم میفته پاک بشه برگشته شده بلای جونم همه جا میره داد میزنه که مرد نیست و یه منحرف جنسیه! تو داری به چی افتخار میکنی؟ اینکه حتی نمیتونی نرمال باشی افتخار نیست هر قدرم تو کارت عالی باشی تو هنوز یه کثافتی...
حرف آقای جئون با مشتی که جیمین روی میز زد قطع شد، آقای جئون شوکه و سوالی به جیمین نگاه کرد! مادر جیمین نگران گفت: جیمینا
جیمین عصبی بلند شد و رو به مادرش گفت: این رو انتخاب کردی برای ازدواج؟ همچین آدمی که به پسر خودشم رحم نمیکنه؟ کسی که داره بخاطر انتخاب پسر خودش بهش توهین میکنه؟
خانوم پارک: جیمینا!
جیمین عصبی گفت: منو جایی که شوهرت هست دعوت نکن!
جیمین عصبی رو به جونگکوک داد زد
جیمین: اون لبخند احمقانه رو کنار بزن از خودت دفاع کن! نمیتونی حرفایی که درباره انتخابت به من میزدی رو به پدرتم بزنی؟ زبونت فقط برای من درازه؟
جونگکوک شوکه و نگران به جیمین زل زده بود
جیمین عصبی کتش رو برداشت و دستش رو دراز کرد تا دست جونگکوک‌ رو که اون سر میز نشسته بود بگیره
همه به دست جیمین که محکم دست جونگکوک رو گرفته بود خیره بودن
جیمین نیم نگاهی به پدر جونگکوک انداخت و با تمام زوری که داشت جونگکوک رو کشید و مجبورش کرد بلند بشه و دنبالش راه بیفته
خانوم پارک: جیمینا! جیمینا!
جیمین بی توجه به همه جونگکوک رو از ساختمون خارج کرد در حالی که جونگکوک رو شوکه دنبالش میکشوند به پارکینگ رسیدن ولی قبل از اینکه جیمین بتونه در ماشینش رو باز کنه جونگکوک دستش رو عقب کشید و دستش رو آزاد کرد
جیمین متعجب به جونگکوک نگاه کرد که اخم داشت
جیمین می خواست حرفی بزنه اما چیزی برای گفتن نداشت بخصوص بخاطر نگاه پر از خشم جونگکوک! نگاهی که انگار داشت جیمین رو مقصر تمام اتفاقات بدی که افتاده بود میدید
جیمین پوزخندی زد و در ماشینش رو باز کرد تا سوار بشه و بره، خسته بود! از بحث کردن خسته بود! اما قبل از اینکه موفق بشه در رو کامل باز کنه صدای عصبانی جونگکوک رو شنید و نگاه تندی بهش انداخت
جونگکوک: پارک جیمین! چطور تونستی اینکارو بکنی؟ چرا منو توی دردسر میندازی؟
جیمین: دردسر؟ من؟ من که از اونجا کشیدمت بیرون!؟
جونگکوک عصبانی گفت: کی ازت خواست همچین کاری کنی؟ من خواستم؟ من اعتراضی کردم؟ چرا باید پات همیشه توی گوشه ای از زندگی من باشه؟ چرا نمیتونی توی کارای من دخالت نکنی؟
جیمین گیج و شوکه گفت: داری از چی حرف میزنی؟ من چی کار کردم؟
جونگکوک عصبی خندید
جونگکوک: با کاری که کردی! نمیدونی و نمیفهمی که الان پدرم چه فکری راجع به من میکنه
جیمین تک خنده ای کرد
جیمین: چند دقیقه قبل افکارشو نشونم داد! همه رو با صدای بلند گفت! یادت رفته؟
جونگکوک عصبانی داد زد
جونگکوک: و تو بدترش کردی!
جیمین درک نمیکرد جونگکوک چی میگه! اون نزاشت اون مرد به اصطلاح پدرش اون رو بیشتر از این خورد کنه اما جونگکوک داشت انگشت انتهام رو سمت اون میگرفت؟
جیمین: باورم نمیشه! تو...
جونگکوک یه قدم به جیمین نزدیک شد و با بغض داد زد
جونگکوک: رفتار تو اون تو شبیه برادر نبود تو بیشتر شبیه کسی که من باهاش رابطه دارم رفتار کردی! الان اون فکر میکنه من رو تو هم تاثیر گذاشتم فکر میکنه من تو رو هم کثیف کردم
جیمین عصبانی شونه های جونگکوک رو گرفت و اون رو به ماشینش کوبید، از صدای بدی که از کوبیده شدن پشت جونگکوک به بغل ماشین بلند شد میشد فهمید شدت ضربه محکم بوده، جیمین به جونگکوک که از درد چشمهاش جمع شده بود نگاه کرد درحالی که هنوز شونه های جونگکوک رو گرفته بود و به در ماشین فشارش میداد
جیمین: من جوری رفتار کردم که باید رفتار میکردم من احمق ازت دفاع کردم و تو داری از رفتار من ایراد میگیری؟ شده رفتار خودتم زیر سوال ببری؟ آره تو منو از راه بدر کردی! تو منو مثل خودت کردی! تو و من بینمون یه چیزی هست که تو ازش فرار میکنی!
جونگکوک نگران از فاصله کم بینشون و عصبانت جیمین سرش رو عقب کشید تا بلکه کمی فاصله بینشون ایجاد کنه و همین جیمین رو بیشتر عصبانی کرد
جیمین: لعنت به توی احمق که فقط میتونی منو عذاب بدی
صدای پچ پچ چند نفر توجه هر دوی اونها رو جلب کرد
:- دعواست؟
:- اون پسره قیافش آشنا نیست؟
جیمین به جونگکوک که استرس داشت نگاه تندی کرد و جونگکوک رو عقب کشید بعد سریع در ماشین رو باز کرد و اون رو هل داد داخل ماشین و در رو بست، بدون تلف کردن وقت پشت فرمون نشست و بی توجه به داد و بی دادهای جونگکوک ماشین رو روشن کرد
جونگکوک: چیکار میکنی؟ قفل درو باز کن
جیمین: باید حرف بزنیم
جونگکوک عصبی دستگیره در رو میکشید
جونگکوک: حرفی برای زدن وجود نداره! داری منو کجا میبری؟ نگه دار! الان بادیگاردهام دنبالت راه میفتن
جیمین: نگران نباش میریم جایی که کسی مزاحممون نباشه و بادیگاردهاتم میشناسن

Unwanted love Where stories live. Discover now