فراموش

4.3K 685 9
                                    

دو هفته از اون مستی تا نزدیکی مرگ جیمین گذشته بود
جیمین حالش کمی بهتر شده بود، هنوز فکرش درگیر تمام اتفاقاتی بود که بعد از آشنایی با جونگکوک براش افتاده بود اما با کمک مادرش و دوستهاش تمام سعیش رو میکرد که جونگکوک رو فراموش کنه و به روال عادی زندگیش برگرده
کم کم داشت به نگاه پر از قضاوت همکارهاش عادت میکرد، گاهی پچ پچ هایی که باهم میکردن رو میشنید و میدید که چقدر بد راجع به اون حرف میزنن اما سعی میکرد به این نگاه ها و تفکراتشون بهایی نده در هر حال اونم بی تقصیر نبود! در هر حال جیمین هم جونگکوک رو خواسته بود و دست رد به علاقش یا بهتره بگیم بازیش نزده بود
جیمین هر چقدر هم که تلاش میکرد نمیتونست واقعیت این رو که اون به یه مرد احساس پیدا کرده بود و میخواست بخاطرش بجنگه و حتی ازدواج کنه رو حذف نمیکرد! این یه واقعیت بود و کم کم سعی میکرد با این واقعیت کنار بیاد
گاهی فکر میکرد که اگر جونگکوک میموند و ترکش نمیکرد قرار بود ماجرا چطوری بشه؟ قرار بود با برخورد مردم با این قضاوت ها چطور کنار بیاد؟ ممکن بود همراه جونگکوک از پسش بربیاد؟ و یا شاید از جونگکوک جدا میشد!!
اما وقتی لبخند و نگاه گرم جونگکوک رو به یاد میاورد! وقتی چشمای معصوم و گاهی شیطونش رو تصور میکرد! وقتی لحظاتی که بهش اعتراف میکرد که دوستش داره رو مرور میکرد!  با وجود تمام عصبانیتش به این باور میرسید که میجنگید، قطعا با تمام دنیا بخاطر جونگکوک میجنگید و این بیشتر شوکش میکرد که چطور بخاطر یه مرد میتونه اینقدر مصمم باشه!
واقعا عشق جنسیت نمیشناخت و جیمین این رو با تمام وجود حس کرده بود اما با وجود همه این ها جونگکوک ارزش بخشیدن رو نداشت و قطعا جیمین قرار نبود بخاطرش کاری بکنه به جز فراموشی! به جز پاک کردن اون از خاطراتش و ادامه مسیرش، به اضافه این تجربه هرچند که ناخوشیند بود و زخمش ابدی بود!
یونگی و تهیونگ حسابی صمیمی شده بودن! دیدن اون دو باهم قشنگ بود بخصوص که علاقه رو میشد بینشون حس کرد! نگاهای دلباخته یونگی! لبخندای خجالتی تهیونگ! همه از علاقه اون دو به هم میگفت و جیمین برای اون دو خوشحال بود و امیدوار بود دوستش به اونچه که لایقشه یعنی خوشحالی برسه، اما دیدن تهیونگ تمام خاطرات جونگکوک رو برای جیمین زنده میکرد
چند باری یونگی از جیمین خواسته بود که اگر نمیخواد تهیونگ رو ببینه بهش بگه و اون با تهیونگ صحبت میکنه اما جیمین سعی میکرد مثل یه آدم قوی رفتار کنه هر چند از درون سست بود و از درد به خودش میپیچید اما ظاهرش رو بی تفاوت و بی احساس نشون میداد و با لبخند اظهار میکرد که هیچ مشکلی وجود نداره
اما تهیونگ به هیچ عنوان اسمی از جونگکوک جلوی جیمین نمیبرد چند باری توی جمع دوستانشون حضور داشت و جیمین رو میدید که سخت در تلاشه تا به روال عادی سابقش ادامه بده
جیمین لب به الکل نمیزد، همه میدونستن که نمیخواد نقابش بیفته و کوه دردش نمایان بشه در هر حال بار آخر که به الکل لب زد عواقبش جالب نبود و این مادرش بود که به موقع به دادش رسیده بود! پس اصراری نداشتن و سعی میکردن بهش هیچ فشار روحی و روانی وارد نکنن این شرایط به اندازه کافی برای اون سخت بود پس تنها میتونستن همراهیش کنن تا حالش بهتر بشه
همه میدونستن که جیمین قرار نیست جیمین سابق بشه حتی اگر که خودش از برگشتن به روال سابق صحبت میکرد این درد فراموش شدنی نبود اما میخواستن کمک کنن تا کم رنگ بشه

Unwanted love Where stories live. Discover now