𝓦𝓲𝓷𝓰𝓼

23.3K 4K 1K
                                    

𝐃'𝐬 𝐏𝐎𝐕

با حس سوختن قفسه سینه اش به پسر بچه کنارش نگاه کرد...

با اینکه درد بچه رو به خودش منتقل کرده بود اما بچه همچنان درد میکشید!...

حتی خودش هم باورش نمیشد!...

خودش هم توانایی کنترل قدرت خودش رو نداشت!...

بچه چشم هاشو باز کرد و تهیونگ تونست ببینه که چشم هاش خیس از اشکن...

با ترس دست هاشو دو طرف صورت بچه قاب کرد....

_ بانی... عزیزم... نفس بکش...

جونگ کوک میخواست گریه کنه اما صداشو پیدا نمیکرد...

تنها با چشم های خیس از اشک معصومش به چشم های مرد خیره بود...

بچه برای نفس کشیدن تلاش میکرد اما لب هاش فقط مثل ماهی که بیرون از اب افتاده باز و بسته میشدن!...

_ نه نه بیبی... منو ببین... من کمکت میکنم...

اما با حس خیسی ملحفه زیر بچه متوجه خون ریزیش شد!...

_ نهههههه
با ترس فریاد زد و لگد های وحشیانه جیمین که به در میخوردن و التماس میکردن که در قفل شده رو باز کنه رو نادیده گرفت...

با دست های لرزون بچه رو از جاش بلند کرد و لباس هاشو از تنش خارج کرد...

متوجه شد خون ریزی از کمرشه...

اب دهنش رو با ترس قورت داد...

دست های ناتوان بچه به گونه ی خیس مرد رسیدند...

مرد حتی خودش متوجه خیس شدن گونه اش نشده بود!...

+ ت... هع... ته

مرد دستش رو روی دهنش فشار داد تا صداش بیرون نره!...

اما قطره اشک بعدی که از گونه خودش به صورت یخ زده بچه سر خورد همچنان این حقیقت رو اثبات میکرد...

روزی که شیطان گریه کرد!...

+ کوکی از... ته... هع... ناراحت.. نی... هع

بچه نتونست حرفشو ادامه بده وقتی بشدت تشنج کرد....

تهیونگ از عصبانیت فریاد کشید و همزمان جایی بیرون از اون اتاق صدای هق هق جیمین و زوزه گرگ ها در هم قاطی شد!...

وقتی دید هیچ راهی باقی نمونده بی اختیار دستشو بین دهنش برد و با دندون هاش زخم عمیقی ایجاد کرد...

زخم شروع به خون ریزی کرد و مرد بلافاصله دستش رو به لب های بی رنگ بچه رسوند...

خون گرم و شیرین مرد وارد دهن بچه شد...

و درست لحظه ای که کوک اولین قطره خون رو نوشید تونست باز نفس بکشه!...

اره خون مرد شفا بخش بود...

𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now