𝐌𝐨𝐨𝐧

18.3K 3.2K 608
                                    

D'S POV :

(این چپتر حاصل جوگیر شدن بیش از حد نویسنده اس و همین الان نوشته شده پس در نتیجه چک هم نشده هر مشکلی بود لطفا نادیده بگیرید و امیدوارم لذت ببرید)

ده روز از زمانی که جونگ کوک پیوندشون رو قطع کرده بود میگذشت....

توی این چند روز لوسیفر تمام مدت مشغول نوشیدن بود و در اخر با حس درد توی قلبش به خواب میرفت...

تهیونگ هیچ وقت فکر نمیکرد بتونه خواب رو تجربه کنه...

اون یک شیطان بود...

شیاطین به خواب نیازی نداشتند...

اما اون پسر با کمال بی رحمی به تهیونگ خواب رو هدیه داده بود!...

عجیب بود اما حالا که تمام قدرتش بهش برگردونده شده بود انگار حتی از قبل هم ضعیف تر بود!...

این چه معادله ای بود که هیچ جواب منطقی براش پیدا نمیشد؟

لیوان شرابش رو جایی روی میز رها کرد...

تک تک سلول های بدنش دلتنگ پسر چشم قرمز بودند...

انگشت هاش برای لمس کردن گونه ها پسر گز گز می‌کردند...

هر نفسش رو با درد میکشید...

چشم هاش بی روح و شیشه ای شده بودند...

از روی صندلی اش بلند شد و جایی رو به روی اینه قدی اتاقش ایستاد...

این واقعا خودش بود؟...

مردی با موهای اشفته و چشم های گود افتاده؟...

دیگه هیچی از خود قبلیش بیاد نداشت...

دستش بی رمق روی گونه های یخ زده اش قرار گرفت...

+ اون قدیم ها زیباتر بودی پسر!

با بغض به انعکاس خودش توی اینه خیره شد...

زمان زیادی میگذشت...

از زمانی که زندگیش وارد مرحله جدیدش شد...

زندگی قبل از جونگ کوک و بعد از جونگ کوک...

با یاد اوری اسم کسی که برای ثانیه ای هم از ذهنش خارج نمیشد لبخند تلخی زد...

+ شاید من دیگه برای تو کافی نیستم... این حقمه... تو هر کاری با من کنی من دوستش دارم بیبی!...

در حالی که به تصویر بی روح خودش توی اینه خیره بود فکری از ذهنش گذشت...

به سرعت از اتاقش خارج شد و به سمت اتاق دیگه ای راه افتاد...

.
.
.
.
.
.
.
.

پسر چشم قرمز بلاخره بعد از 3 ساعت از صحبت با شیاطین بخش شمالی فارغ شد و نفسشو خسته بیرون فرستاد...

امشب ماه کامل بود و باید روی گرگینه ها نظارت میکردند تا مبادا شورشی صورت بگیره...

دست هاشو لای موهای مشکی بلندش کشید و چینی بین ابروهاش داد...

𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now