𝐍𝐞𝐰 𝐝𝐚𝐲𝐬

25.5K 3.7K 1.5K
                                    

𝐃'𝐬 𝐏𝐎𝐕 :

جمعیت دو جمله رو فریاد میزد...

* زنده باد پادشاه جهنم لوسیفر *

*زنده باد شاهزاده جهنم فرزند لوسیفر *

لوسیفر در بالایی ترین نقطه سالن ایستاده بود و پسر 7 ساله ای که بتازگی درس های جدیدی درباره ماهیت جدیدش یاد گرفته بود درست کنارش ایستاده بود و با چشم های کنجکاوش جمعیت مملو از موجودات ماورایی رو نگاه میکرد...

پسر هفت ساله حتی کتاب قصه هم نداشت که توی اون ها درباره این موجودات بخونه...

و شاید این به نفعش بود!...

باور کردن به حقیقت پیوستن قصه ها همیشه سخت تر از باور کردن یک چیز غیر قابل باوره!...

حتی اگه زندگی خود ادم یک مسئله غیر قابل باور باشه باور واقعی شدن قصه ها از همه این ها سخت تره!

و حالا جونگ کوک همون ادمی بود که توی غیر قابل باور ها زندگی میکرد!...

لوسیفر دستش رو روی شونه های نحیف بچه گذاشت و به ارومی نوازش کرد تا از اظطرابش کم کرده باشه...

اما اون بچه مظطرب نبود...

شاید هیچ حسی نداشت!...

نه شاد بود ، نه غمگین، بلکه خالی!...

چند روزی بود که جونگ کوک دیگه واسه شکلات های جیمین هیونگ ذوق نمیکرد...

دیگه نصف شب حتی اگه خواب بد میدید با ترس به اتاق لوسیفر نمیرفت!...

نه این که دلش نخواد...

انگار تمام بی حسی های دنیا یکهو به رگ هاش تزریق شده باشند...

دیگه هیچ چیزی براش اون رنگ و بوی گذشته رو نداشت...

حتی چند روزی میشد که دیگه حال بانی رو نمیپرسید!...

روند تبدیلش داشت هر روز بهتر از دیروز پیش میرفت...

تبدیل کوکی به جئون جونگ کوک شاهزاده جهنم!...

ساعت بعد تاج گذاری بچه به عنوان فرزند شیطان به پایان رسید...

لوسیفر و پسرش از بین جمعیت مملو از شیاطین عبور میکردند و قلب های سنگی شیاطین با ترس توی سینه میتپید...

اینبار این ترس از ارباب بزرگشون نبود...

اون بچه ای که با چشم های سرد و قرمزش به چشم هاشون خیره میشد و تا اعماق روحشون رو نگاه میکرد باعث میشد با وحشت سر هاشونو پایین بندازند و تعظیم کنند...

عجیب بود اما جمعیت به صورت کاملا مشهودی اسم پسر 7 ساله رو صدا میزدند...

انگار اینده نقشه های شومی برای 6 شاهزاده جهنم کشیده بود!...

𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now