𝐏𝐚𝐬𝐭 𝐨𝐡 𝐩𝐚𝐬𝐭!

18.2K 1.9K 598
                                    

D'S POV :

𝐏𝐚𝐬𝐭 𝐨𝐡 𝐩𝐚𝐬𝐭!

( بعدا ازم تشکر کنید :))

7 ماه قبل

تهیونگ به پسر بچه هفت ساله که پشت میز شیشه ای وسط نشیمن نشسته بود نگاه کرد...

بچه سخت مشغول رنگ کردن نقاشي اش بود!...

به شکل بامزه ای مداد شمعی رو توی مشت تپلش نگه داشته بود و اخم شیرینی که بین ابروهاش نشسته بود نشونه تمرکزش بود...

تهیونگ با تعجب به اطرافش نگاه کرد...

اون فضا رو نمیشناخت!...

یک خونه با دکور سفید، مشکی و آبی بود!...

به آرومی به پسر بچه هفت ساله نزدیک شد و به نقاشی اش نگاه کرد....

نقاشی پسری با موهای آبی رو نشون میداد...

+ اوه بیبی این کیه؟

با کنجکاوی پرسید و باعث شد بچه دست از کار بکشه و سرش رو بالا بیاره و با چشم های گرد و براق معصومش بهش خیره بشه!...

_ این تویی ته ته!

تهیونگ لبخند زد و کنار بچه نشست و مشغول نوازش کردن موهاش شد...

+ اما موهای ته ته آبی نیست!

جونگ کوک دوباره مداد شمعی آبی اش رو بین دست هاش گرفت و مشغول رنگ کردن نقاشي اش شد...

_ این تویی... اون زمانا خیلی با الانت فرق داری!

تهیونگ گیج شد و دست از نوازش کردن موهای لطیف و لخت بچه برداشت...

+ اون زمان؟

جونگ کوک برای بار دیگه مداد شمعی اش رو کنار گذاشت و به چشم های گیج تهیونگ نگاه کرد...

_ خیلی فرق داری اما هنوزم خیلی خوشگلی! کوکی قرار نیست اون بار تنهات بزاره!

تهیونگ که حتی یک کلمه هم از حرف های پسر بچه نفهمیده بود فقط پسر بچه رو در آغوش کشید و روی موهاش رو بوسه بارون کرد...

+ بیبی من قرار نیست منو تنها بزاره کوکی من همینجا پیشم میمونه تا ابد!...

پسر بچه مثل همیشه سرش رو توی گردن تهیونگ فرو کرد و چشم هاش رو بست...

تهیونگ در حالی که نفس نفس میزد چشم هاش رو باز کرد و توی جاش نیم خیز شد!...

خواب میدید؟

اما اون خواب یکی از خاطرات اش بود...

سرش رو چرخوند و کنارش رو نگاه کرد...

با دیدن جونگ کوک درست کنارش نفس راحتی کشید...

هنوز به کنارش از خواب بیدار شدن عادت نکرده بود!

𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now