D'S POV :
( 3000 کلمه به مناسبت 300 نفری شدنمون 💜)
# من مخالفم
صدای آشنایی از بین جمعیت فریاد زد و همه توجه هارو به سمت خودش جلب کرد!...
نگاه جیمین به سرعت دنبال شخصی که اون حرف رو زده بود گشت و وقتی پیداش کرد با چشم هایی درشت شده بهش خیره شد...
احساس کرد خون توی رگ هاش یخ زده...
- ی... یونگ ؟
صدای همهمه جمعیت به سرعت از بین رفت...
زوج خوشحال با تعجب رد نگاه مسخ شده جیمین رو دنبال کردند و به یونگی که کمی دورتر از اون ها ایستاده بود خیره شدند...
جیمین با تعجب به یونگی خیره بود اما نگاه یونگی روی زوجی بود که قرار بود ازدواج کنند...
هیچ چیزی از نگاه شیشه ایش خونده نمیشد و این بیشتر جیمین رو میترسوند...
جیمین با نگرانی صورت پسری که مدت ها بود اثری ازش توی زندگیش نبود رو نگاه کرد...
موهاش مشکی و بلند تر شده بودند و زخم عجیبی زیر چشمش بود که قبلا اونجا وجود نداشت!...
# من مخالفم مرد، من کسیم که از همه بیشتر با این ازدواج مخالفه!
یونگی با نفرت زمزمه کرد و جمعیت حاضر هر لحظه بیشتر توی شوک فرو میرفت!
# میدونی چرا عزا؟
یونگی با چشم های وحشی و جدیش به نامجونی که با اخم غلیظی بهش خیره شده بود و فکش کمی از عصبانیت به جلو مایل شده بود نگاه کرد...
نامجون حتی به خودش زحمت جواب دادن به پسر رو به روش رو هم نداد فقط دلش میخواست بدونه حالا که بعد از مدت ها از نا کجا ابادی که توش گم و گور بوده برگشته توی مراسم ازدواجی که جین براش ذوق داشت چه غلطی میکنه و چرا همه چیز رو به طرز دیوونه کننده ای خراب کرده...
فقط میدونست دلش میخواد یه زخم دیگه هم به اون یکی چشمش هدیه بده!...
یونگی با دیدن قیافه اماده حمله شاهزاده خشم با شیطنت لب هاشو لیسید و برق چشم های شیطونش از چشم های جیمین دور نموند و باعث شد جیمین با شَک ابرویی بالا بندازه!
YOU ARE READING
𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
Fantasy[ کامل شده] + اسمت چیه؟ _ لوسیفر + مثل شیطان؟ پسر کوچولو در حالی که با چشم های گرد براقش به مرد خیره بود زمزمه کرد... _ دقیقا مرد نیشخندی زد و مثل پسر کوچولو آروم زمزمه کرد... + اسم من جونگ کوکه ولی من کوکی رو ترجیح میدم _ چه مخفف احمقانه ای! + احم...