part3

4.9K 897 58
                                    

-تهیوووونگگگگگگگگگگ.کدوممم گوری هستیییییی؟
با عربده ای ک یوسان کشید دست از پختن پنکیک برداشتمو سراسیمه به سمت پذیرایی رفتم
معلوم نبود باز واس چی اعصابش خورده ک میخاد سرمن خالی کنه

+چ..چیشده ی..یوسان

با چشماش ک از فرط عصبانیت قرمز شده بود بهم نگاه کرد
به وضوح دستام از ترس میلرزید

-توی جنده بی مادررر امروز کدوم گوری رفتیییی؟؟

با فریادش یه قدم عقب رفتم

+ب...بخدا جایی نرفتم یوسان

-نرفتیییییی؟؟ پس اون جئون اشغالل چی میگفتتتت؟ چرا به پدربزرگ راجب زندگیمون حرف زدییییی؟؟ مگه بهت نگفته بودم هیچ زری نباید بزنیییییی؟؟

+ ج... جئون کیه دیگه؟ بخدا قسم من به بابابزرگ هیچی نگفتمم

ناخواسته قطره اشکی از چشمم رو گونم افتاد ک سریع با پشت دستم پاکش کردم

-عه؟ ک اینطور. پس چطوره یکم خوش بگذرونیم؟ ها؟
با هر قدمی ک به سمتم میومد من عقب رفتم تا اینکه پام به مبل گیر کردو روی زمین افتادم

د.ا.د سوم شخص

محکم با پاهاش به پهلوی تهیونگ لگد میزد و به گریه هاش و زجه هاش توجهی نمیکرد تا اینک در خونه به شدت باز شدو پدر بزرگش داخل خونه دوید

خودشو به خاطر دادن رمز خونه به پدربزرگش لعنت کردو دست از سر تهیونگ برداشت

بعد از نیم نگاهی به پدربزرگش روی مبل وسط خونه نشست
به ایل سان نگاه کرد ک با عصبانیت بهش زل زده بود.  یوسان ازش میترسید .طبیعی هم بود چون کنترل همه دست اون بود
پوفی کردو نگاهشو به تهیونگ ک کم مونده بود بیهوش بده داد

د.ا.د تهیونگ

همه جای تنم درد میکرد اون عوضی میدونه مهره کمرم در رفته باز کتکم میزنه
خوب شد ک پدربزرگ اومدو اینو دید شاید بتونم ازش خواهش کنم ک طلاقم بده
با هر سختی ای بود روی زمین نشستم. کنترلی روی اشکام نداشتمو لبم بخاطر بغض بزرگ توی گلوم میلرزید
تقصیر من چی بود ک این وسط قربانی خواسته هاشون میشم؟

#یوسان همرام بیا

و بعد به سمت نزدیک ترین اتاق توی سالن حرکت کرد

نای تکون خوردن نداشتم .تصمیم گرفتم همونجا بشینم تا یکم ضعفم از بین بره
بعد پنج دقیقه ک هنوز تو حال خودم بودم با صدای کوبیده شدن دراز ترس تو جام پریدم
یوسان با عصابینتی ک انگار چند برابر شده بود از خونه بیرون رفتو ایندفعه پدربزرگم ک توی چارچوب اتاق ایستاده بودو به زمین نگاه میکرد توجهمو جلب کرد

#تهیونگ باید باهات صحبت کنم

-ر...راجب چی؟

#تو باید از یوسان طلاق بگیری

-چ...چی گ..گفتی؟

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سلیوممممم😊🙃
اینم از این پارت🐣

شرط ووت همون بیستا🌸
تا پارت بعدی بوس بوس🙊😘

๑BLUE  EYES๑जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें