part8

4.6K 718 86
                                    

چشمامو به زور باز کردم

اینجا کجاست؟ با یاداوری اتفاقی ک افتاد محکم به صورتم زدم

_من مردممممممم

+عههههه چرا داد میزنی نمردی باو

به کله مشکی رنگی ک حالا داشت بهم نگاه میکردو با اون چشمای قرمزش عین سگی بود ک میخاس پاچه بگیره با تعجب نگاه کردم
"عه ته ته ناسلامتی شوهرته سگ دیگ چیه؟ "

_تو دیگ خفه شو

+چییی

_ع..عه چ..ی شد؟ ن...نه باتو نبودم

+اره جون عمت

_اصن چیشد؟ چه اتفاقی افتاد؟

+هیچی یادت نمیاد؟

_جونگ کوک چرا یجوری میگی؟ چیشد میگم؟

+هیچی ینفر هولت داد تو استخر

_ک...کی؟

+نمیدونم

در هر صورت پس فردا عروسیمونه باید بریم واسه خرید
_چییییییی؟؟ پس فردااااااااااا؟؟

+هیچ وقت روسر من داد نزن فهمیدی چی گفتممم؟

با دیدن صورت عصبانیش دستام یهو شروع به لرزیدن کرد
البته عادتمه. از بچگی اینقدر ترسوندن منو ک دیگه عادتم شده
بدون اینک توجهش به دستام جلب بشه اونارو زیر پتو بردم
+فهمیدییی؟؟

_ا...اره

+خوبه. حالا هم بلند شو برو حموم بو سگ میدی بعدش یچی کوفت کن باید بریم خرید

_داری با کلفتت حرف میزنی یا با همسرت؟

+با کلفتم. مشکلی داری.؟؟ اگه باهات ازدواج کردم ینی مجبور شدم و به این دلیل نیست ک  عاشقتم یا دوستت دارم. حالا بلند شو معطلم نکن

_ب..باشه

بلند شدمو جوری ک نفهمه زیر لب به رگبار فحش گرفتمش

_کونی دیوث خر الاغ چی فک کرده با خودش؟ خر خزنده بالدار. الاغ تخم گزار

+چی داری میگی با خودت؟؟

_هیچی هیچی پففففف

د.ا.د کوک

+الو اوما کجایی؟

~خونم چی شده؟

+میگم چانی اومده

~اومد خبرتو میگرفت دید نیستی رفت خونه خودش

+بک بود باهاش؟

~اره

+باشه امشب میرم پیششون. فعلا کاری نداری؟

~نه پسرم مراقب خودت باش

+فعلا

از اتاق بیرون رفتم ک با مادربزرگ تهیونگ رو به رو شدم
&جونگ کوک میتونم باهات حرف بزنم؟

๑BLUE  EYES๑जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें