چشمامو به زور باز کردم
اینجا کجاست؟ با یاداوری اتفاقی ک افتاد محکم به صورتم زدم
_من مردممممممم
+عههههه چرا داد میزنی نمردی باو
به کله مشکی رنگی ک حالا داشت بهم نگاه میکردو با اون چشمای قرمزش عین سگی بود ک میخاس پاچه بگیره با تعجب نگاه کردم
"عه ته ته ناسلامتی شوهرته سگ دیگ چیه؟ "_تو دیگ خفه شو
+چییی
_ع..عه چ..ی شد؟ ن...نه باتو نبودم
+اره جون عمت
_اصن چیشد؟ چه اتفاقی افتاد؟
+هیچی یادت نمیاد؟
_جونگ کوک چرا یجوری میگی؟ چیشد میگم؟
+هیچی ینفر هولت داد تو استخر
_ک...کی؟
+نمیدونم
در هر صورت پس فردا عروسیمونه باید بریم واسه خرید
_چییییییی؟؟ پس فردااااااااااا؟؟+هیچ وقت روسر من داد نزن فهمیدی چی گفتممم؟
با دیدن صورت عصبانیش دستام یهو شروع به لرزیدن کرد
البته عادتمه. از بچگی اینقدر ترسوندن منو ک دیگه عادتم شده
بدون اینک توجهش به دستام جلب بشه اونارو زیر پتو بردم
+فهمیدییی؟؟_ا...اره
+خوبه. حالا هم بلند شو برو حموم بو سگ میدی بعدش یچی کوفت کن باید بریم خرید
_داری با کلفتت حرف میزنی یا با همسرت؟
+با کلفتم. مشکلی داری.؟؟ اگه باهات ازدواج کردم ینی مجبور شدم و به این دلیل نیست ک عاشقتم یا دوستت دارم. حالا بلند شو معطلم نکن
_ب..باشه
بلند شدمو جوری ک نفهمه زیر لب به رگبار فحش گرفتمش
_کونی دیوث خر الاغ چی فک کرده با خودش؟ خر خزنده بالدار. الاغ تخم گزار
+چی داری میگی با خودت؟؟
_هیچی هیچی پففففف
د.ا.د کوک
+الو اوما کجایی؟
~خونم چی شده؟
+میگم چانی اومده
~اومد خبرتو میگرفت دید نیستی رفت خونه خودش
+بک بود باهاش؟
~اره
+باشه امشب میرم پیششون. فعلا کاری نداری؟
~نه پسرم مراقب خودت باش
+فعلا
از اتاق بیرون رفتم ک با مادربزرگ تهیونگ رو به رو شدم
&جونگ کوک میتونم باهات حرف بزنم؟
आप पढ़ रहे हैं
๑BLUE EYES๑
रोमांसژانر:امپرگ~ اسمات~ رمنس~درام~ گی ~زندگی روزمره تهیونگی ک به خاطر ابی بودن چشماش از خانوادش طرد میشه و بعد ازون مجبور میشه با پسرعموش ازدواج کنه 😶🌼 چی میشه اگه بعد از طلاقش دوباره مجبور بشه با مرد شیطان صفتی به اسم جانگکوک ازدواج کنه ک از تهیونگ مت...