part6

5K 808 134
                                    

پوفففف خدایا من چ گناهی کردم اخهههههه

یک ساعت از اومدنم ازون خونه طویله نما باگوسفندای داخلش گذشته
ینی میشه تا روز عروسیم بمیرم ک شوهر اون جئون جذاب کون گشاد نشم؟

"پیس پیس تهیووووو"

چته باز توام

"ینی تو نمیخای زن جئون بشی؟ هر کی ندونه من میدونم ک اگه الانم اون مرده بیاد بگه بهم کون بده خودت دست بکار میش... "

عههه عهههههه خفه شو ببینم

"ولی من میدو...... "
گی بخور چپاس کونی. بسه دیگه من خودم کلی مشغله دارم تو هم هی میای تو کلم

"همه مشغلت اونه چیجوری تو باز.... "

لاللل بمیرررر

$ته ته عمه جون چیزی شده؟ داری با کی حرف میزنی

صدای داد عمه سونگهوا از طبقه پایین باعث شد من با وجدان گوه نمای خودم خدافظی کنم. پفف چه بهتر

-اهم.. اهم.. نه عمه جون هیچی نشده چیزی نیست

$باشه عمه این یه هفته ای ک اینجا هستی هر چی خواستی میتونی به خودم بگی بهت بدم

-باشه عمه جون چشم

در واقع عمه سونگهوا از بین خاندان پدریم تنها کسیه ک همش مواظبمه البته اگه مامان بزرگم یونا رو فاکتور بگیرم
خاندان مادری ک پوچچچچچ

"هی پسر بیچاره"

مگه من بهتتت نگفتممم لاللل بمیررررر

ای خدا باز بلند حرف زدم که. پوفففففف
خودمو روی تختم پرت کردم. اگه یکم بخوایم خیلی خیلی خوبی میشه اخیشششش

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

+پدرررر

#اینو عصر هم بهت گفتم. صداتو رو من بلند نکن

+پوففف چشم چشم. ولی اینهمه پسر داری چرا من باید زوری ازدواج کنمم؟؟

#چون تو علافی بیش نیستی

+فقط همین؟

#نه. تو گی ای کوک. کی بهتر از اون. خوشگلیش ک حرف نداره. تازه میتونه واست بزائه. بعدشم...

+اینا روعصر بهم گفتی پدر

#میدونم حالا بشین دیگه چرا اینقدر راه میری؟ خسته نمیشی؟

+من یه سوال دارم. برای چی من.؟ یونگی هیونگم هست دیگه
اون که ازم بزرگتره گی هم هست خو واسه اون بچه بیاره

#یونگی گفت تهیونگ به استایلش نمیخوره

+خو به استایل منم نمیخوره

#گه نجو پسرم. من همه چیو راجبت میدونم پسر گلم

+داری بچه خر میکنی؟

#بسه دیگه پررو شدی همین ک گفتم هفته ی بعدی عروسیته برو خوش باش

+ولی....

#بیرون

+باب....

#بیروننننن

+پففف

از اتاق پدرم بیرون اومدم. اییی چقدر گرسنمههه
مستقیم پیش به سوی اشپز خونهههه

+اوا سلام هیونگ سلام مارکی

:سلام کوک

+هیونگ تا کی میخای به حواب سلام من سرتو هی عین بز تکون بدی؟

؛بفهم داری چی میگی؟

+اوخدوووووو وقتی عصبانی میشی خیلی کیوتییی

:هی کوک داری با شوهر من لاس میزنی کون گشاد؟

+نه باو بهر حال هفته بعد شوهر میگیرم

:ازدواج زوری خیلی بده مگه نه؟

+اره مارک احساس گوه بودن میکنم

؛نیازی نیست احساس بکنی چون گه هستی

:ولی شنیدم تهیونگ خیلی خوشگله اره؟

در جوابش فقد سرمو تکون دادم

؛بز به بز میگه روت بنفش

+جان؟

؛هیچ. مارک بلند شو بریم

:من امادم

:کوک کاری نداری؟

+نه باو به سلامت
:خدافز

جکسون هیونگ و مارک دو ساله ک ازدواج کردن و هنوز به اصرار مامان اینحا زندگی میکنن
الانا هم ک قصد بچه دار شدن دارنو مارم میخاد رحم بکاره و ازینحور چیزا ک سر در نمیارم
ولی ای کاششش زود تر عملیات بزنن ک من نی نی میخااااممممم

-_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_-

÷ته ته
-جانم جیمین
÷بیام عروسیت؟

-چرا نیای گلم؟ تو نباشی ک من غش میکنم از استرس

÷باش. ولی تو مطمينی این پسره مثل یوسان نیست؟

+ظاهرا همه میگفتن ک پسر خوبیه

÷واست ارزوی موفقیت میکنم عزیزم

-ممنون چیم

گوشیمو کنار گذاشتم و دوباره روی تخت جا به جا شدم.
از وقتی یوسان منو زد مهره کمرم بد ترشد.
دکتر گفته فقط باید تا یه مدت استراحت کنم تا دردش بهتر بشع

حتی فکر کردن به اینکه جئون هم مثل یوسان باشه قلبمو درد میاره
اگه اینطور باشع باید چیکار کنم؟

اینقدر راجب اینا فکر کردم ک نمیدونم کی خوابم برد

زندگیه کسل کننده ایه

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سلام لاوامممم🌸👩‍❤️‍💋‍👩
اینم ازین پارت🐰

ببخشید اگه بد شد گلا🙊

ماچ پس کلتون😘🐮

๑BLUE  EYES๑Where stories live. Discover now