Chapter 4 {9,10}

424 101 11
                                    

قسمت نهم :سرنگونی سلطنتِ جئون
.
.

"لوگه"

با حس اینکه یه نفر پرید رو کمرش واسه یه لحظه کوتاه نفسش حبس شد و بعداز چند لحظه کوتاه آروم شد

"دفعه آخرت باشه که با این لنگ درازت رو کولم میپری"
لوهان با لحنی که چیزی نمیشد ازش فهمید زمزمه کرد

مینهی نیشخندی زد
"یعنی الان داری اعتراف میکنی که ازت بلندترم؟"

لوهان اخم کرد
"مینهی برو پایین"

مینهی عین یه کوالا که به یه درخت بامبو چسبیده به داداش بزرگترش چسبید
"جام راحته"

لوهان هشدار آمیز گفت
"ببین یا گمشو پایین یا کاری میکنم که بکشی پایین"

مینهی چشماشو چرخوند..تهدید های تو خالی برادرش..گاهی اوقات دلش برای پسر موطلایی میسوخت لوهان از این همه نقش بازی کردن خسته نمیشد؟

"لابد بعدشم یه تف و تیک آفم روم"

"دقیقا"

مینهی چشماشو یکم ریز کرد
"نمیصرفه ..میام پایین"

چند لحظه میشد که داشتن کنار هم آروم راه میرفتن که لوهان با صدای آرومی که فقط خودش و ‌اون بتونن بشنون شروع به صحبت کرد

"کسی که ندیدت؟"

مینهی لبخند زد و ماسک مشکی رنگی رو بین انگشتاش گرفت و نشونش داد
"نه حواسم بود،ماسکم زدم"

لوهان یه لحظه با چشماش کل راهرو خلوت رو رصد کرد
"بندارش دور.."

مینهی گیج پلک زد
"چی...؟"

پسر بزرگتر ماسک رو از دستش گرفت و بعد از اینکه به چندتا تیکه پارچه تبدیلش کرد خونسرد گرفتش سمت مینهی
"بندازش.. ممکنه یکی دیده باشتت و دنبال یکی با ماسک بگیرن..بندازش دور"

مینهی با چشمای درشت شده سمت سطل زباله اون نزدیک رفت..برادراش بعضی وقتا زیادی محتاط میشد

"من نبودم چیشد؟"

مینهی نفس عمیقی کشید
"همه توبیخ شدن..اون کی بود هیونگون کی بود تو کلاستون..اون و چند نفر دیگه رو هم فعلا معلق کردن..تا بعدا بهشون زنگ بزنن بگن کی بیان.."

لوهان لبخند بزرگی زد
"عالیه.."

مینهی یکم به اطرافش نگاه کرد و سمتش خم شد
"چیزی که میخواستی رو انجام دادی؟"

"اوهوم"

صدای بعضی از معلما میومد که هر کدوم داشتن یه سخنرانی نثار دانش آموزا میکردن

"کلید رو گرفتی؟"

پسر بزرگتر پرسید و بعد از سرتکون دادن مینهی به راهروی سمت چپ که یه راه پله به سمت پشت بوم داشت اشاره کرد

Coffee & Cream [Vkook|Hunhan]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ