Chapter 8 {17,18,19}

372 84 15
                                    

قسمت هفدهم: میای بریم زیر درختای تمشک؟
.
.

سیگارشو تویه جاسیگاری خاموش کرد و نخ تازه ای رو از پاکت تویه دستش خارج کرد و‌ بین انگشتاش گرفت ولی روشنش نکرد
نگاهشو به ساعت کنار جاسیگاری که 12:45 ظهر رو نشون میداد داد،اگه الان مدرسه بود به احتمال زیاد آخرای تدریسش بود و دانش آموزاش با خستگی ازش میخواستن درس رو تموم کنه..و تنها چیزی که در حال حاضر یکم ذهنش رو مشغول کرده بود این بود که شاگرداش الان داشتن چیکار میکردن

اگه فقط یکم حالش بهتر بود..امروزش هم میتونست مثل بقیه روزای کاریش باشه فقط اگه سردردش انقدر وحشتناک نمیبود و سرگیجه نداشت

تو عمق فکر کردن بود که صدای زنگ تلفنش بلند شد و فقط تونست به کسی که زنگ زده بود تو دلش فحش بده
انگشتاش عاجزانه بین موهاش رفتن..واقعا حال و حوصله تماس تلفنی رو نداشت و مخاطب پشت تلفن هم انگار دست بردار نبود

موبایلشو برداشت و یه نگاه خنثی بهش کرد و با دیدن اسم مخاطب روی صفحه چندبار گیج پلک زد و با تردید رو دکمه پاسخ زد

"ای خاک بر سر من کنن که تو رو به دنیا آوردم..اگه مامانت اون روزی که گفتی نمیخوای واسه ادامه تحصیل بری خارج میذاشت یکی بزنم زیرِ گوشِت الان اینجوری آبرو شرفمون نمیرفت"

تهیونگ جلو خودش رو گرفت تا نگه اونی که منو به دنیا آورد مامان بود نه تو..و فقط با لحن ربات واری گفت

"سلام پدر"

"سلام و زهرمار،سلام و کوفت..پنج پشت ما معلم بودن پسر..چطور تونستی سرکلاست حاضر نشی..میدونی این چقد برای کیم ها مایهٔ ننگه"

اوکی این مکالمه قرار بود کلا بره رو مخش،فقط نمیفهمید خبر چطوری به پدرش رسیده
پوزخند سردی زد

"کیم ها؟کدوم کیم ها؟..اصولا از هر ده کره ای نه تاش فامیلیش کیمه"

پدرش که مشخص بود از حرفش بیشتر عصبانی شده..با عصبانیت غرید
"الان وقت مسخره بازی نیست..یه دلیل موجه باید برای این کارت بدی"

هیچ بایدی وجود نداشت.. اون خیلی وقت بود که از باید و نباید ها فرار کرده بود و راه خودشو رفته بود

"دلیلی برای اینکه بخوام بهت توضیحی بدم،ندارم"

"یعنی چی دلیلی برای توضیح دادن ندارم؟؟..هیچ میدونی با چه سختی تویه آموزش پرورش کاری کردم که استخدام بشی؟..اگه میدونستم قراره یه همچین روزی برسه که نری سرکارت..عمرا اگه همچین کاری میکردم"

با حرص از رو تخت بلند شد و باوجود اینکه سردردش بهش اجازه درست راه رفتن نمیداد..شروع به قدم زدن وسط اتاق کرد

Coffee & Cream [Vkook|Hunhan]Where stories live. Discover now