Chapter 7 {15,16}

374 91 11
                                    

قسمت پانزدهم: باندپیچی هم استعداد میخواد که من ندارم!

با صدای ضربه های آرومی که به در اتاقش خورد سرشو بالا آورد و چشماشو که به خاطر مطالعه زیاد اطراف رو تار میدید مالوند

"بله؟"

"منم..لو گِه"

"بیا تو مینهی"

مینهی در رو باز کرد و لوهان تونست صورت بانمک برادر کوچیکترش که نگرانی توش موج میزد رو ببینه..مینهی سریع خودش رو به تخت لوهان رسوند
و با دستای گره کرده به پای باندپیچی شدش نگاه کرد

"لوگِه.."
از وقتی که بچه بود،برادرش مظهر استحکام و الگوش بود و اینطوری دیدنش،ناراحتش میکرد

"پات بهتره؟"

لوهان لبخندی زد و سعی کرد درد پاش رو اصلا تابلو نکنه
"آره خوبه..نگران نباش"

مینهی سری تکون داد و روی صندلی کنار تخت نشست.. لوهان با چشمای قرمز شده ای که رسما داشتن نوشته های کتابارو میبلعیدن پرسید

"مامان بابا کجان؟"

پسر کوچیکتر چشماشو چرخوند
"بابا داره پورن میبینه..مامانم رفته پنتی هاشو یه نونوالی بده..خانوم چوی هم داره با میوه فروش محل زیر درخت لاو میترکونه"

لوهان لباش یه خط صاف رو تشکیل دادن و سر متاسفی تکون داد
"با این حساب فقط من و توییم که عین دخترای باکره که میشینن خونه گلدوزی میکنن..سرمون بی کلاه مونده "

"یه چیز دیگه هم هست ولی نمیدونم چطور بهت بگم.. "

پسر بزرگتر بدون اینکه سرشو از کتاب تویه دستش
بالا بیاره ابروهاش به سمت بالا متمایل شدن
"چیه بابا بهت گفت کاندوم بخری؟"

"عاره اونم از این مدل جدیدا که دلت نمیاد ازش استفاده کنی..یه ساعت داشتم به مشاوره های متصدی داروخونه که از این دافا بود گوش میکردم..فکر کنم عملی هر کدوم رو با دوس پسرش انجام داده بود که انقدر با اطمینان حرف میزد"

لوهان از لحن بامزه مینهی خندش گرفت

"یاد نواربهداشتی مامان افتادم از این طرح دارا بود که آدم دوست داره قابشون کنه..قبل اینکه بهش بدم..یه ساعت نگاش کردم"

مینهی سری تکون داد و یهو سمتش خم شد و طوری که میخواد چیز محرمانه ای بگه..به حرف اومد
"میگم لوگه اگه واقعا یه روزی یه بچه دیگه بخوان بیارن چیکار کنیم؟

لوهان با اینکه راحت میتونست بگه وقتی دو نفر از کاندوم استفاده میکنن یعنی نمیخوان بچه بیارن و تو هم با اینکه اینو میدونی چرا انقدر خنگ بازی در میاری..لبخند خونسردی زد

Coffee & Cream [Vkook|Hunhan]Where stories live. Discover now