The Proposal | VKOOK | Completed

• جذاب‌تر از من؟ •

قسمت ششم: "جذاب‌تر از من؟"

اول بیایید برای بار هزارم سرمونو برای کاور بکوبونیم تو دیوار... حالا ادامه میدیم...

_______

- از این به بعد میتونید توی این دفتر مشغول‌ به کار بشید آقای کیم.

تهیونگ با لبخندی سرزنده و لحنی مودبانه دستش رورطرف میز اتاقی که تا دو روز پیش برای سلطان لی کوانهی اعظم با حرمسرای پر جمعیتش بود ، گرفت.

- لطفا نامجون صدام کن. اینجوری عادت ندارم. بالاخره قراره زیاد باهم کار کنیم.

نامجون خنده ای کرد که چال لپش رو به رخ کشید و عینکش رو کمی روی چشم هاش تنظیم کرد. تهیونگ در جواب ، سری تکون داد و آروم خندید. (دل میدن قلوه میگیرن*)

- میزم روبه‌روی دفتر آقای جئونه. اگه مشکلی بود حتما بیاید.

تهیونگ قبل از خارج شدن از اتاق دوستانه زمزمه کرد ولی با صدای نامجون لحظه ای برگشت.

- شنیدم دارید با آقای جئون ازدواج میکنید.. درست میگم؟

نامجون نیشخندی که شبیه به لبخند بود به تهیونگ یاد آوری کرد که الان همه به عنوان همسر آینده ی جادوگر استرالیایی میشناسنش. خنده ی مضطربی کرد و سری تکون داد. وقت بازیگری بود و کارگردان روزگار که کارمای فاکر بود ، با صدای بلند کلمه ی ' اکشن ' رو به زبون اورد.

- اوه بله. آقای جانگ فقط کم مونده یه بنر سر خیابون بزنه و اعلام کنه منو کوک داریم ازدواج میکنیم. خیلی شیپمون میکنه میدونی؟

جمله ی آخرش باعث شد نامجون ریز ریز بخنده و پشت دستشو روبه لب هاش بگیره. با تبریک کوتاهی از طرف نامجون ، بالاخره راهش رو به سمت میز کارش کج کرد.

نامجون بلافاصله بعد از خارج شدن تهیونگ از دفتر جدیدش و مطمئن شدن از اینکه کسی بهش توجه نمیکنه ، در شیشه ای رو مات کرد. تلفنش رو در اورد و سریع مخاطب مورد نظرش رو با ناشی گری لمس کرد. خب نامجون عجله داشت و... میدونید که توی این چیزا ناشیه! صدای مردی بعد از بوق سوم به گوش رسید.

- هی جون. چیشد؟
- ببین... مثه زوج‌نیستن. بیشتر شبیه دوتا دبیرستانی ان که بدجور روی هم کراش دارن ولی جرئت ندارن اعتراف کنن. ولی خیلی استرس داشتم‌میفهمی؟

نامجون با استرس طوری زمزمه کرد که صداش فقط به فرد پشت خط برسه. هوسوک روی صندلیش یک دور چرخید و خم شد تا جای کش جورابش رو بخارونه. با قیافه ای که بخاطر خم شدنش به سمت‌ پایین و دردی که توی کمرش پیچیده بود، کمی جمع شده بود نفسش رو با شنیدن جملات نامجون بلند و با صدا بیرون داد.