قسمت بیست و پنجم: "از دهنت چرت میریزه"
شام در سکوت سپری نمیشد و جونگکوک نمیتونست با دقت به حرف ها و تعریف هایی که بین اون خانوادهی شیطانی و زوج اورلاندو رد و بدل میشد ، گوش نکنه. تهیونگ هم ترجیح میداد بخاطر جونگکوک خودش رو به نفهمی بزنه و اگر مخاطب صحبت هاشون واقع شد با لبخند فیکی جوابگو باشه.
خوب میدونست و متوجه میشد که جونگکوک به زور تحمل میکنه و اگر در شرایط دیگهای بود قطعا اعصاب خوردی و ناراحتیش رو بروز میداد. لب های پوست پوست شده و همچنین زخم کوچکی که قشنگ معلوم بود جای دندون خرگوشیشه ، نشون میداد که جونگکوک سعی داشته خودش رو با فرو کردن دندون عای تیزش توی لب هاش خالی کنه ولی باز هم احتیاج داشت یک دور سر همه رو بزنه و تهیونگ رو تا صبح بفاک بده تا به کوکی نق نقو و کیوت کیم تهرامل تبدیل بشه.
_تهیونگ + کارامل = تهرامل_
لوسیا از نظر تهیونگ بی شباهت به جونگکوک نبود و از لبخند هاشون میشد فهمید که اون دو نسبتی باهم دارند. دندون های خرگوشی و درشتی چشم های جونگکوک به مادرش رفته بود با این تفاوت که چشم های لوسیا مثل آقای لورنزو ، سبز-آبی بود.
دو قلو های رو اعصاب ، گابریل و گلودیا ، خیلی از داداش آسیایی شون خوششون اومده بود و تهیونگ با تموم وجود دوست داشت تک تک انگشت های گلودیا رو بخاطر لمس چونهی جونگکوک قطع کنه چون اون ناحیه فقط و فقط متعلق به خودش بود. اون زنیکهی چشم آبی با موهای قهوهای روشن و پوست برنزه حق نداشت به دارایی های تهیونگ _این دستیار بدبخت کل داراییش جونگکوکه_ دست بزنه.
مگه شهر هرته؟ مگه کوک شوهر نداره؟ مگه قرار نیست پس فردا برن محضر؟ مگه قرار نیست بشه کیم جونگکوک؟
نفس مقطعی کشید و لحظهای چاقوی استیل توی دستش رو محکم بین انگشت هاش فشار داد تا برای قطع کردن سر همسر خانم لوسیا ، اون عوضی بد ترکیب که نگاه های زشتی به جونگکوک میانداخت ، جلوی خودش رو بگیره. تهیونگ آدم شناس بود و توی نگاه اول میتونست متوجه بشه طرف چه قصد و چه طرز فکری داره و مطمئن بود جونگکوک به چشم اون مرد یه حروم زادهاس که حتی مامانش هم نخواستتش. علاوه بر اون به نظر میومد همجنسگرا بودن جونگکوک دید بدتری رو برای مَتیو به وجود اورده بود.
لوسیا هر از گاهی بین صحبت هاش به جونگکوکی که مثل بچه های مظلوم سرشو تا تَه توی بشقابش فرو کرده بود ، نگاهی میانداخت و با چشم های ناامید غذاش رو میخورد. توقع نداشت اینقدر جونگکوک براش سخت باشه که بخواد حتی با مادرش چشم تو چشم بشه.
برای اینکه خیلی توی اون جمع نباشه پشت سر مادربزرگش سمت آشپزخونه رفت و تهیونگ که فرصت صحبت با جونگکوک رو پیدا کرده بود به هانا گفت که کارها رو به کمک جونگکوک انجام میده و قصدش از این کار ، تنها شدن با نامزد دپرس و افسردهاش بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/249378419-288-k407844.jpg)
YOU ARE READING
The Proposal | VKOOK | Completed
Fanfiction💍꒷「 خواستگاری - 𝖳𝗁𝖾 𝗣𝗿𝗼𝗽𝗼𝘀𝗮𝗹 」 • کامل شده • ✉꒷ ژانر ≡ رمنس • فلاف • کمدی • زندگیروزمره 📌 دارای محدودیت سنی +۱۸ 🍇꒷ کاپلها ≡ اصلی - ویکوک ، فرعی - نامجین ، یونمین 🗑꒷ نویسنده ≡ 𝘦𝘭𝘪𝘤𝘢𝘴𝘴𝘰 . . 🗞꒷ خلاصه ↯ تهیونگ توی کل زندگیش عاش...