• لوناتیکو اورلاندو •

10K 1.3K 525
                                    

قسمت بیست و سوم: "لوناتیکو اورلاندو"

با باز شدن در عقب صدای دینگ دینگی از مانیتور ماشین دراومد و به اجبار به خاطر سوز هوا و به لرز نشستن بدنش ، پلک هاشو از هم فاصله داد. تهیونگ آروم شونه‌اش رو ماساژ داد تا جونگکوک رو هوشیار تر بکنه و راحت‌تر ببرتش خونه.

- جونگکوک ، عزیزم بیا بشین تا ببرمت بالا.

هومی برای اینکه تهیونگ رو بی جواب نذاره کشید و با پلک هایی که مدام روی هم میوفتادن دستش رو سمت تهیونگ دراز کرد تا کمکش کنه‌ بشینه. نمیتونست درک کنه تهیونگ چجوری بعد از این همه فعالیت و بیدار بودن از کله سحر هنوز توانایی ایستادن و حتی کول کردنش رو داره چون خودش حس می‌کرد خستگی توی تک تک سلول هاش در حال رقص و پایکوبیه و حتی گردنش نمیتونه وزن سرش رو تحمل بکنه.

تهیونگ به سختی جونگکوک رو از حالت دراز‌کش دراورد و مجبورش کرد تا به صندلی تکیه بده. دکمه های پیرهن جونگکوک رو بست و سوییشرتی که از طبقه‌ی بالا اورده بود رو تنش کرد. دقیقا مثل مادری که توی خواب در حال تعویض لباس پسرشه.

اول وسایل رو به طبقه‌ی بالا برد و بعد از برداشتن سوییشرتی سمت ماشینی رفت که جونگکوک روی صندلی عقبش خواب هفت پادشاه رو میدید. برخلاف تصوری که داشتن ، جاده های حومه‌ی شهر خیلی شلوغ بود و جمعیت عظیمی بخاطر تعطیل شدن مجموعه‌ی تفریحی اون منطقه ، بار و بندیلشون رو جمع کرده و راهی خونه‌اشون شدن که باعث و بانی یک ترافیک عظیم و خسته کننده شد.

جونگکوک که کمی هوشیار شده بود کفش هاشو پاش کرد و اجازه نداد تهیونگی که خودش هم خسته بود ، کولش کنه و با مالیدن چشم هاش کمی از درد و چسبندگیشون کم کرد.

بلافاصله بعد از اینکه وارد اتاق شد خودش رو توی حموم پرت کرد و لباس هایی که بوی دود میدادن رو توی سبد رخت های کثیف پرت کرد. حس قطرات گرم آب روی تنش گرفتگی عضلاتش رو کمتر کرد و با یادآوری سکس توی ماشینشون فهمید مجبوره کاری که ازش متنفره رو انجام بده. اگه تهیونگ خنگ و عوضی یه کاندوم توی ماشینش داشت ، الان مجبور نبود برای تمیز کردن ورودیش انگشت هاشو توی سوراخش فرو کنه.

"لعنت بهت کیم تهیونگ. لعنت بهت."

- عزیزم میخوای بیام کمکت؟

صدای تهیونگ بعد از چند برخورد کوچک به در حموم شنیده شد.

- گمشو تا خودم یکاری نکردم مجبور بشی خودتو تمیز کنی دیکهد!

***

- اهم اهم.

نامجون سریع سرش رو بالا گرفت و با جونگکوکی مواجه شد که با لبخندی منتظرشه تا صحبت رو شروع کنه. با دست اشاره کرد تا جونگکوک روی صندلی جلوی میزش بشینه و همزمان برگه های پخش و پلای روی میزش رو جمع و جور کرد.

The Proposal | VKOOK | Completed Where stories live. Discover now