حالا من صدایِ خنده هاتو از کجا بیارم وقتی دلم تنگ میشه؟
..............................................
بازی بین جونگ کوک و جی و دیانا و جین شوخی شوخی تموم شد ولی یه دختر جدی جدی مُرد. حالا جونگ کوک و جین بعد 2 سال برمیگردن امریکا، بدون اینکه بدونن س...
مايا سري تکون داد و بدون اين که جلب توجه کنه ازش دور شد. تا رسید به من با نگرانی گفت:
مايا _ اين دنبال توئه. میخوای چی کار کنی؟
_ نمیدونم.
مایا با کلافگی سری تکون داد و يه شيشه برداشت و به اجبار رفت بیرون. ودکا رو تو یه سطل یخ گذاشت جلوش ولی تا خواست بهش ليوان بده جونگکوک در شيشه رو باز کرد و سر کشيد.
من از تلخی و تندی مشروبی که داشت میخورد مورمور شدم. ولي اون انگار نه انگار. هنوز هم نگاهش مغرور و سرد بود.
اون و ودکا، من و اخلاق گندم! این اصلا ترکیب خوبی نبود. بعید میدونستم اگه برم بیرون اتفاقی خوبی منتظرمون باشه. حتما کارمون به بحث و دعوا میکشید. ولی از یه طرف دیگه اگه نمیرفتم دلم طاقت نیورد. حالا که خودش اومده بود دنبال من، شاید آدم بدی نبود.
نفس عمیقی کشیدم و تصمیم گرفتم برم بیرون. به خودم قول دادم واسه چند دقیقه به روش نیارم چه اخلاق سگی دارم و بزارم حرفش رو بزنه. یعنی آدم عصبی مثل من میتونست آروم باشه؟
تو همین فکرها بودم که با ديدن دیانا توي بار دوباره سرجام میخکوب شدم. فقط اون رو کم داشتم.