Part 9

441 51 0
                                    

جونگ‌کوک نفس عمیقی کشید تا آروم‌تر شه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگ‌کوک نفس عمیقی کشید تا آروم‌تر شه. ولی همین که روش رو برگردوند، یهو متوجه من شد. انگار تازه یادش اومده بود منم اونجام. خنده‌ی بزرگی رو لبام نشست.

صدای باز شدن آسانسور منو و جونگ‌کوک رو به خودمون آورد. کشیدم عقبتر و از لای در نگاهی به بیرون انداختم. دیانا داشت میرفت.

وقتی در آسانسور حرکت کرد یهو جونگ‌کوک دوئید سمتش و قبل بسته شدن در رفت تو.

از اتاق اومدم بیرون. با دهن باز به رفتنشون خیره شدم. توی اون لحظه فقط تونستم به این مزخرفاتی که دیده بودم و شنیده بودم بخندم.

با نفس عمیقی رو مبل ولو شدم. نمیدونستم باید چی کار کنم؟ گوشیم رو درآوردم و شماره‌ی سارا رو گرفتم. همین که جواب داد یهو پرسید:

سارا _ چی شد؟ تونستی راضیش کنی؟

_ میمیری اول یه سلام کنی؟!

سارا _ بنال ببینم چی شد!

_ هیچی. هنوز باهاش حرف نزدم. منو تنها کاشته اینجا و خودش رفته. فکر کنم باید یه روز دیگه بیام پیشش.

سارا _ چرا یه روز دیگه؟ بمون باهاش حرف بزن.

_ چی چی رو بمون. میگم رفته بیرون. خدا میدونه کی برگرده.

سارا _ اشکالی نداره. تو بمون. انقدر وایستا که پیداش بشه. تا راضیش نکردی برنگرد! فهمیدی؟ باید رضایتش رو بگیری که یه وقت هوس شکایت کردن به سرش نزنه.

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

_ خیلی خب!

سارا _ حواست رو جمع کن!

این رو گفت و گوشی رو قطع کرد. دستی به صورتم کشیدم و شروع کردم به نقشه کشیدن. انقدر حرف‌هایی که باید به جونگ‌کوک میزدم رو مرور کرده بودم که دیگه داشت حالم از خودم بهم میخورد.

انگار قرار بود انتظارم طولانی بشه. برای فرار از دست مغز درگیرم، رفتم و واسه خودم صبحونه درست کردم. بعدش تو کل خونه سرک کشیدم، رفتم تو بالکن، مشروب خوردم، آهنگ گذاشتم و با هندسدفری رقصیدم، ولی خبری از جونگ‌کوک نشد که نشد.

حالا بعدازظهر شده بود و من هنوز منتظرش بودم. خدا رو شکر مشروب گرونی که خورده بودم مغزم رو آروم کرده بود وگرنه از درگیری شدید با خودم، یا تا الان یه بلایی سر خوردم آروده بودم یا دوباره سر این خونه.

Whore 2 | فاحشه ۲Where stories live. Discover now