-part44-

13.8K 1.8K 1.3K
                                    

_پس گربه فراریمون برگشت.

شی‌وو با لبخندی سمت پسر رفت و با نشستن روی پاهاش لب‌هاش رو روی لب‌های دوست داشتنی پسر مقابلش گذاشت و دستش رو از حوله داخل برد و‌ خیره به چشم های خمار پسر لب زد:

_دلت برام تنگ شده بود؟! 

بدون اینکه منتظر جوابی از طرف پسر باشه دوباره لب‌هاش رو روی لب‌های پسر گذاشت و بعد از بوسه عمیقی کنار گوشش زمزمه کرد:

_من دلم برات تنگ شده بود هوسوک، خیلی زیاد. 


_________

__ دلتنگ بودی که فرار کردی؟

جیهوپ گفت و  خیره به پسر مقابلش دستش رو روی کمر باریکش گذاشت و با چهره سرگرم شده‌ای به چشم‌هاش که مشخص بود  دنبال جوابی برای سوالش میگردند زل زد:

_فرار کردم چون... اون پسر داشت هر چیزی که متعلق به من بود رو ازم میگرفت و...

حرفش رو با لحن ارومی گفت و خیره به نگاه جیهوپ با صدای خنثی‌ای ادامه داد:

_ از تو هم یکم ناراحت بودم و ترجیح دادم یه تغییراتی تو نقشه امون بدم.

جیهوپ ابرویی بالا انداخت و چشم هاش رو با حالت عصبی ریز کرد و نفس عمیقش رو بین جملاتش ازاد کرد:

_ یادم نمیاد اجازه ای بابتش بهت داده باشم.

_منم یادم نمیاد قبلا با این لحن باهام حرف زده باشی.

با لحن دلخوری گفت و همونطور که از روی پاهای پسر بلند میشد نگاهش رو تو اطراف خونه چرخوند و با نگاه دلخوری دوباره  سمتش برگشت:

_ اون پسر...

جیهوپ نگاهش رو از مایع زرد رنگ و تلخ روی میز گرفت و منتظر به شی وو نگاه کرد تا ادامه حرفش رو بشنوه:

_ کی قراره کارش رو تموم کنی؟

_ هیچوقت نگفتم قراره بلایی سرش بیارم. 

با عصبانیتی که هر لحظه به قلبش رخنه میکرد با اخم غلیظی کاملا روبروی جیهوپ ایستاد و فاصله اشون رو کم کرد :

_ منظورت چیه؟ چرا باید اون هنوز هم اینجا باشه بخاطر مرگ مادرش دوباره به جونگکوک چسبیده و...

_ جونگکوک برات مهمه؟

پسر بزرگتر گفت و تو فاصله یک سانتی شی‌وو ایستاد و همونجور که چونه اش رو نوازش میکرد منتظر جوابش شد:

_ چی؟

_شنیدی چی گفتم‌. برات مهمه؟! 

شی‌وو دستی بین موهاش کشید و با کلافگی که تو حالت چهره‌اش به خوبی مشهود بود، با لحن گرفته و نسبتا عصبی جواب داد: 

 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤      Where stories live. Discover now