-part7-

11.9K 1.8K 822
                                    

 آب دهنش رو با خاطره‌ی سیاه و سفیدی که اخیرا هر لحظه از ذهنش می‌گذشت به سختی قورت داد و با زنگ موبایلش از آشپزخونه بیرون رفت و با دیدن شماره‌ی لی مین لمس سبز رنگ رو کشید:

- بله مین؟! 

- اطلاعاتی که می‌خواستی رو پیدا کردیم و اینکه...

چشم‌هاش رو با صدای جدیِ لی مین بست و به سختی جواب داد:

- و چی؟! 

- اینجا چیزی هست که حتما باید ببینی.

- برام ایمیلش کن.

 

- نه... ایمیل نه... صبر می‌کنم تا بیای.

- لی مین بهت گفتم...

با قطع شدن گوشی چشم‌هاش رو روی هم فشار داد و سمت شی‌وو برگشت که پشت کانتر ایستاده بود و درگیر خورد کردن فلفل دلمه‌های سبز و زرد رنگ بود.

نیازی به دیدن اون ایمیل نداشت، به راحتی با لحن لی مین متوجه شده بود که به احتمال زیاد حدسش راجب شی‌وو درسته. 

- چیزی شده؟! 

قدم‌هاش رو با آهستگی سمتش برداشت، روبه‌روش ایستاد و نگاهش رو بین مردمک‌های لرزون چشم‌هاش چرخوند:

- بیا اینجا...

به پشت سرش اشاره کرد:

- اما غذا هنوز...

- اهمیتی نمیدم، بیا اینجا.

با تموم شدن جملش سمت کاناپه رفت و همونجور که می نشست از دست تهیونگ گرفت و کنارش نشوند و به رون پاش دو بار ضربه آرومی زد.

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و سرش رو روی رون ورزیده جونگکوک گذاشت و با حس سر انگشت‌های پسری که موهاش رو نوازش میکرد چشم‌هاش رو بست و آب دهنش رو قورت داد: 

نمیفهمه... نمیفهمه وقتی چند تار موهام بین انگشت‌های بلندش می‌رقصن قلبم تپش‌های ناآرومش رو فراموش میکنه و نفس‌هام قبل از هر بازدمی دور اسمی که جدیدا تو قلبم هر لحظه پررنگ‌تر میشه باله میرقصه و من سعی میکنم همو‌‌ن‌جور که چشم‌هام رو بستم ته قلبم آرزو کنم کاش هیچوقت از این خوابی که بیش از حد شیرینه بیدار نشم.

آغوشش بوی عطرگل‌هایی که حتی آفریده نشدن رو میده و من تنها سوالی که تو ذهنم می‌چرخه اینه از کی تونستم انقدر شاعرانه از لمس‌های جئون جونگکوک حرف بزنم؟! 

انگشت‌هاش متوقف میشن و من نمی‌خوام که چشم‌هام رو باز کنم، می‌خوام برای چند لحظه هم که شده فراموش کنم اسم من کیم تهیونگه...

من می‌خوام فراموش کنم.

می‌خوام امشب... میخوام فقط همین 3 روز کسی باشم که تو عاشقانه موهاش رو نوازش میکنی...

 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤      Место, где живут истории. Откройте их для себя