-شیطان پرست...
-چی!!!؟؟
جونگکوک گفت و بصورت کاملا محسوس، از النا فاصله گرفت.
-تو.. تو کافری!؟
جونگکوک پرسید.النا با لبخند تلخی دوباره به آسمون خیره شد و نفس صدا داری کشید.
-تو مسیحی هستی؟
جونگکوک بله ای گفت و لبخند دردمند النا غلیظ تر شد.
-خودت انتخاب کردی مسیحی باشی؟
-نه خب.
-حکایت منم همینه.جونگکوک آهانی گفت و نگاهشو از النا به آسمون داد.
-گفتی که دوست داشتنِ آسمون گناهه نه؟ این یعنی تو داری درکنار من گناه میکنی؟ و گناهکاری؟النا چشمهاش رو بست: من مدتهاست پام رو از مرز گناهکار بودن فراتر گذاشتم.
جونگکوک با لحنی که تعجب توش محبوس شده بود، سوالش رو پرسید.
-گناه از دی شما یعنی چی، نونا؟
النا که با شنیدن پسوند نونا، شوکه شده بود، پاسخ دادن به سوال جونگکوک رو در ارجعیت قرار داد.
-گناه یعنی عشق و گناهکار یعنی عاشق.مکثی کرد و تا خواست به جملهاش ادامه بده، جونگکوک پرسش هاش رو از سر گرفت: عاشق کی شدی نونا!؟ عشقت یک طرفهاس؟
-نه، نمیدونم. شاید اونم دوستم داره اما میدونی... بااینکه رابطهامون برای اطرافیان کاملا تعریف شده و عادیه، اما برای من اینطور نیست.-مهم نیست، اگه دوستش داری و دوستت داره یعنی دارین باهم گناه میکنین! تا وقتی اون کنارته و حاضره همراهت تبدیل به یه گناهکار شه، میتونی رو عشقش حساب کنی!
جونگکوک گفت و النا چشمهاش رو باز کرد.
یاد حرفای تهیونگ افتاد و تپش قلبش بالا رفت.-فلش بک-
تهیونگ همونطور که داخل دختر میکوبید، شروع به رجز خونی توی گوشش کرد.
-میدونستی... برام... آههه از هرزه هایی که هرشب میارن تا بفاکشون بدم چقدر مهم تری... همم؟النا چنگی به بازوی تهیونگ زد و پسر روش، ادامه داد: اما هنوزم برام فرقی با اونا نداری... فاککک... تنها فرقت اینه که اونا هرزه های غریبه
ان و تو هرزهای هستی که خواهرمه!-پایان فلش بک-
چیز ناشناخته ای به گلوش چنگ زد، چیزی مثل یه غده سرطانی! غدهای که به راحتی جلوی نفس کشیدنش رو میگرفت و پتانسیل اینو داشت که همونجا خفهاش کنه.
تهیونگ واقعا عاشقش بود یا این توهمی بود که روحیه دخترونه و فانتزی پردازش زده بود؟
اون عاشق خودش بود یا جسمش؟
اصلا عاشقش بود؟!-تنها گناهکارِ این رابطه منم.
ناخواسته به زبون آورد و جونگکوک با لحن سرزنش گری پرسید: مگه همین الان نگفتی اونم عاشقته؟
النا سری تکون داد و همین تحرکِ کوچیک، باعث شد تا گوله اشک درشتی از چشمهاش روی گونه های سرخ از سرماش فرود بیاد.
-نه نیست.
YOU ARE READING
RainMan
Fanfiction"من حاضرم شیطان رو تا ابد بپرستم اگر تو اون شیطانی، کیم." جئون جونگکوک، آرتیست رده پائینی که برای از بین نرفتن محبوبیتش، حاضره دست به هرکاری بزنه. حتی اگه اون کار تمام محاسباتش برای زندگی رو به هم بریزه. چه کسی پشت اون کشش غیرقابل کنترلِ مشهور ترین...