🍁Chapter nine🍁

648 197 25
                                    

-شیطان پرست...
-چی!!!؟؟
جونگکوک گفت و بصورت کاملا محسوس، از النا فاصله گرفت.
-تو.. تو کافری!؟
جونگکوک پرسید.

النا با لبخند تلخی دوباره به آسمون خیره شد و نفس صدا داری کشید.
-تو مسیحی هستی؟
جونگکوک بله ای گفت و لبخند دردمند النا غلیظ تر شد.
-خودت انتخاب کردی مسیحی باشی؟
-نه خب.
-حکایت منم همینه.

جونگکوک آهانی گفت و نگاهشو از النا به آسمون داد.
-گفتی که دوست داشتنِ آسمون گناهه نه؟ این یعنی تو داری درکنار من گناه میکنی؟ و گناهکاری؟

النا چشم‌هاش رو بست: من مدتهاست پام رو از مرز گناهکار بودن فراتر گذاشتم.
جونگکوک با لحنی که تعجب توش محبوس شده بود، سوالش رو پرسید.
-گناه از دی شما یعنی چی، نونا؟
النا که با شنیدن پسوند نونا، شوکه شده بود، پاسخ دادن به سوال جونگکوک رو در ارجعیت قرار داد.
-گناه یعنی عشق و گناهکار یعنی عاشق.

مکثی کرد و تا خواست به جمله‌اش ادامه بده، جونگکوک پرسش هاش رو از سر گرفت: عاشق کی شدی نونا!؟ عشقت یک طرفه‌اس؟
-نه، نمیدونم. شاید اونم دوستم داره اما میدونی... بااینکه رابطه‌امون برای اطرافیان کاملا تعریف شده و عادیه، اما برای من اینطور نیست.

-مهم نیست، اگه دوستش داری و دوستت داره یعنی دارین باهم گناه میکنین! تا وقتی اون کنارته و حاضره همراهت تبدیل به یه گناهکار شه، میتونی رو عشقش حساب کنی!
جونگکوک گفت و النا چشم‌هاش رو باز کرد.
یاد حرفای تهیونگ افتاد و تپش قلبش بالا رفت.

-فلش بک-

تهیونگ همونطور که داخل دختر میکوبید، شروع به رجز خونی توی گوشش کرد.
-میدونستی... برام... آههه از هرزه هایی که هرشب میارن تا بفاکشون بدم چقدر مهم تری... همم؟

النا چنگی به بازوی تهیونگ زد و پسر روش، ادامه داد: اما هنوزم برام فرقی با اونا نداری... فاککک... تنها فرقت اینه که اونا هرزه های غریبه
ان و تو هرزه‌ای هستی که خواهرمه!

-پایان فلش بک-

چیز ناشناخته ای به گلوش چنگ زد، چیزی مثل یه غده سرطانی! غده‌ای که به راحتی جلوی نفس کشیدنش رو میگرفت و پتانسیل اینو داشت که همونجا خفه‌اش کنه.
تهیونگ واقعا عاشقش بود یا این توهمی بود که روحیه دخترونه و فانتزی پردازش زده بود؟
اون عاشق خودش بود یا جسمش؟
اصلا عاشقش بود؟!

-تنها گناهکارِ این رابطه منم.
ناخواسته به زبون آورد و جونگکوک با لحن سرزنش گری پرسید: مگه همین الان نگفتی اونم عاشقته؟
النا سری تکون داد و همین تحرکِ کوچیک، باعث شد تا گوله اشک درشتی از چشمهاش روی گونه های سرخ از سرماش فرود بیاد.
-نه نیست.

RainManWhere stories live. Discover now