🍁Chapter twenty three🍁

406 157 56
                                    

لباس توی تنش رو درست کرد و بعداز گرفتن دست جونگکوک، از سرویس بهداشتی خارج شدن.
جونگکوک درحالی که بخاطر رابطه چند لحظه پیشش هنوز میلرزید، دست در دست تهیونگ از راهروی اتاق ها و سرویس ها خارج شد و به جمع تقریبا دوستانه مهمونی برگشت.

*آقا اینا وقتی تو پارت قبلی رفتن دستشویی افتادن رو هم ولی من اسماتش رو ننوشتم.
چون یکی دو پارت پیشم اسمات داشتیم دیگه بیخیالش شدم که هی اینا درحال بکن بکن نباشن؛ ایشالا پارتای بعد جبران میکنم*

بعضی از افراد که متوجه بازگشتِ اون دو شده بودن، کاملا نگاهشون معطوف به دست‌های تو هم گره خورده اون زوج بود و حتی متوجه بهم ریختگی‌شون نشدن. دکمه های لباس تهیونگ یکی درمیون باز بود و سر و صورت جونگکوک از عرق برق میزد.

یکی از میزهای خالی رو انتخاب کردن و پشتش ایستادن و کوک، بلافاصله چند بار عمیق نفس کشید: لعنت بهت کیم تهیونگ.
-منم دوستت دارم.
پسر بزرگتر با لحن بی تفاوت اما مشتاقی گفت و همون لحظه، زن مسنی به جمعشون پیوست.

-زوج افسانه‌ای ابلیس چطورن؟
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و تهیونگ با دیدن اون زن، پلک هاش رو روی هم فشرد.
-مینا...
-وی، از آخرین باری که باهم حرف زدیم خیلی زمان زیادی میگذره.
کوک درحالی که توی جمع احساس اضافی بودن میکرد، سرفه کوتاه و مصلحتی‌ای کرد و مینا، با لبخند کریهش دستش رو مقابل پسر دراز کرد.

-شین مینا، مشاور قبلی خانواده کیم.
-کیم جونگکوک، خوشبختم.
باهم دست دادن و جریان الکتریسیته ساکنِ زن، وارد بدن جونگکوک شد. چقدر این زن عجیب بود؟
تهیونگ از سینی گارسونی که همون نزدیکی ها بود، یه شات وودکا گرفت و سر کشید.

-فکر کنم بدونی که برای هم‌صحبت شدن باهات اصلا و ابدا مشتاق نیستم.
پسر بزرگتر درحالی که بخاطر طعم تلخ وودکا صورتش رو درهم کشیده بود گفت و مینا خندید.
-من برای تو اینجا نیستم وی، یکم با جونگکوکی صحبت دارم. اجازه هست؟
-نه، قطعا.
تهیونگ جوابش رو داد و کوک از زیر میز ویشگونی از پسر گرفت. درست نبود که با بزرگ‌ترش اینجوری حرف بزنه!

-اختیار دارید مینا شی، میشنوم.
پسر مو مشکی با لبخند زیبای همیشگیش گفت و مینا هم متقابلا خنده فیکی رو صورت کوک پاچید.
-چجوری تونستی این پسر مارو انقدر دلباخته کنی که کل مراسم ازت جدا نشه؟
زن با همون لبخند روی لبهاش افکارش رو بیان کرد و گونه های جونگکوک بخاطر این حرف رنگ عوض کردن.

RainManWhere stories live. Discover now