🍁Chapter twenty🍁

535 175 60
                                    

-واقعیت اینه که...
-تهیونگ درواقع بچه جه هی نبوده.
لوئیزا آروم گفت اما اون واقعیت اونقدر بلند بیان شد که توی صورت تهیونگ کوبیده شه.

تهیونگ خواست چیزی بگه، حرف‌های ضد و نقیض اون زن رو زیر سوال ببره یا حتی از خونه‌اش بیرونش کنه اما جوری توی مبل فرو رفت که انگار داره آب میشه.

درسته، اون داشت زیر حرارتِ واقعیت آب میشد و کسی نبود که نجاتش بده.

-همسرِ جه هی، گو یانگ، دخترزا بود و توانایی بدنیا آوردن فرزند پسر نداشت پس تورو از پرورشگاه آوردن تا بقیه بهشون نگن اجاقشون کوره... گفتن این حجم از حقایق توی یک روز برام سخته تهیونگ اما باید بدونی.

زن پشت سر هم تکرار کرد و جونگکوک که توی گوشه ای ترین بخشِ هال کز کرده بود، به بحث پیوست: یعنی تهیونگ واقعا برگزیده ابلیس نیست؟
-نه جونگکوک، تنها و اولین فرزند مذکر جه هی برگزیده‌ی ابلیسه و اون... متاسفم ولی اون تویی.

تهیونگ که تا اون لحظه توی افکار خودش سیر میکرد، چشم‌هاش گشاد شدن و گوش هاش توی شوک چیزی که شنیده بودن، سوت کشیدن.
-منظورت چه فاکیه دقیقا؟
-پارک تهیونگ، تو باید از جایگاهت برکنار شی و جونگکوک رو به جای خودت بیاری. اگه اعضای فرقه بفهمن تو واقعا از رگ و ریشه جه هی نیستی غوغا به پا میشه.

-من اینکارو نمیکنم.
-میکنی تهیونگ! چون اگه نکنی من میکنم!

زن بلند گفت و جونگکوک بین تهیونگ و لوئیزا قرار گرفت.
-من نمیخوام وارد کثافت کاری‌های تهیونگ و پدرش یا هر کوفتی بشم.
-اون دست تو نیست.
-هست!

-بس کنید.
جونگ‌هیون داد زد و یونگی هوفی کشید.
-باید از انجمن بری بیرون تهیونگ.

—••—

چیزی غریب به یک هفته از شنیده شدن اون حقایقِ ترسناک میگذشت و امروز، قرار بود مراسمِ پیوستن جونگکوک به فرقه برگزار شه.
همه دور خودشون میچرخیدن و منتظر بودن تا زودتر عضو و صاحب جدید اون فرقه رو ببینن.
کلیسا پر شده بود از آدم های بزرگ و کوچیک و کل دکوراسیون رو، جام های طلایی با الماس های قرمز و شمع ها تشکیل میدادن.

روی زمین، روی میز ها، روی دیوار و حتی دست آدم های حاضر در مراسم شمع دیده میشد و هیچ چلچراغی نورِ کلیسا رو تامین نمیکرد.

صندلی بزرگ و ترسناکی در مقابل جمعیت قرار گرفته بود و جونگکوک، درحالی که چشم هاش با کروات ابریشمی و قرمزی بسته شده بود و روی صورتش ماسک مشکی رنگی تنظیم شده بود تا چهره اش رو درمقابل دیگران محفوظ نگه داره، نشسته بود.

RainManWhere stories live. Discover now