Part 3

1K 285 7
                                    


خب...

انگار کارما داره بازی رو شروع میکنه 

اونم یه بازی مسخره 

الفای قدرتمند امگای تقدیرشو پیدا کرده ...

قراره کل تابستون رو کنار هم بگذرونن....

قراره الفا هر روز و هر شب بوی یاس و بارون زیر بینیش بپیچه ...

و از همه مهم تر  قراره هر روز با دیدن امگاش و شنیدن این بو  راست کنه ..

کارما بازیه جالبی رو شروع کرده ، مگه نه ؟

با صدای لوهان به خودش اومد 

+ هیونگ چیزی شده 

- نه نه بشین 


بکهیون یکم تو جاش جا به جا شد تا یکم راحتتر بشینه  و ماسکش رو دراورد 

- چقدر مونده تا برسیم لوهان 


+ الان میریم ایستگاه قطار تا بریم بندر گوانگ نئونگ تقریبا 2 ساعت اینا طول میکشه تا برسیم بندر  بعدشم با کشتی که مخصوص خانواده پارکه 3.5 ساعتم تو راهیم تا برسیم اولونگدو 

 -  اوه در کل 5 ساعت و نیم تو راهیم اره 

+ اوهوم یک ساعت دیگه ام میریم تا برسیم خونه  تقریبا شب میرسیم 

- الان تا ایستگاه قطار چقدر مونده 

لو نگاهی به ساعتش کرد  + تقریبا نیم ساعت 

- من این نیم ساعت رو میخوابم خیلی خستم 

+ باشه بخواب 


نگاهی از اینه به چشمای بستش انداخت 

فاک کل ماشین رو بوی فرومون هاش برداشته بود و کم کم حالش داشت عوض میشد  

پنچره هر دو طرف رو تا ته باز کرد همزمان کرواتشم شل کرد.

نیم ساعت رو به سختی گذروند و  بالاخره به ایستگاه قطار رسیدن 

- لو پیاده شین 

با دیدن اون دو تا پسر که هردوشون خوابیده بودن لبخندی گوشه لبش نشست 

دستش رو روی بازوی لوهان گذاشت و تکونش  داد - لوهان پاشو 

چشمای لوهان به ارومی باز شدن و با گیجی چشماش رو مالید 

+ چی شده 

- رسیدیم بکهیون رو هم بیدار کن 


به اقایی که بهش تعظیم کرده بود و منتظر ایستاده بود تا چمدون هارو ببره سری تکون داد و سوییچ ماشین رو بدستش  داد 

با پیاده شدن لوهان و بکهیون ، هر سه به طرف سالن رفتند تا سوار قطار شن


With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Where stories live. Discover now