Part 14

805 186 14
                                    

- : بکهیون

+ : لوهان

× : چانیول

» : سهون

با لوهان توی اتاق روبروی هم نشسته بودن و دراباره اتفاقات این یه روز صحبت میکردن

- به نظرت من کار اشتباهی کردم

+ از چه لحاظ

- من بدون اینکه چیز زیادی درباره ی برادرت بدونم باهاش توی دوره راتش رابطه داشتن

+ شما توی تقدیر هم بودین پس فکر نکنم رابطه داشتن باهاش اشتباه باشه خیلیا هستن که توی مستی و رابطه فهمیدن که تقدیر همن

- میترسم

+ از چی ؟

- نمیدونم میترسم برادرت فکر کنه که یه هرزم یا ... یا اینکه برادرت به خاطر راتش اینکارو کرد

دستش روی شونه ریز پسر روبروش نشست

+ تو نگران نباش اون از همون لحظه ای که دید فهمید که امگای تقدیرشی

لبش رو زیر دندونش کشید و سعی کرد اون بغض لعنتی توی گلوش رو قورت بده

اگه چانیول میفهمید که پدر مادر نداره چی میشد ؟

اگه اون از گذشتش با خبر میشد چه اتفاقی میوفتاد ؟

اگه همه چی برعکس میشد و بکهیون همه چیز رو درباره زندگی چانیولی که همچین خوب هم نبود میفهمید ، واکنشش چی بود؟ بازم باهاش زندگی میکرد یا ولش میکرد ؟

میتونست از الفای تقدیرش جدا بشه و درحالیکه باکره نیست و توی این شهر بزرگ و بی رحم تنها زندگی کنه ؟

+ بکهیون ؟!!

از فکر در اومد و پلکی زد

- بله

+ من یه خرابکاری کردم

چشماش ناخوداگاه گشاد شد

لوهان و خرابکاری؟

از عجایب دنیا بود

- چکار کردی

سرش رو پایین انداخت و اینبار لوهان میخواست بغض لعنتی رو قورت بده

+ من ....

- تو چی ؟

+ من به سهون گفتم نمیخوام باهات زندگی کنم ...

- چییی ؟ چرا ؟ اتفاقی افتاده ؟

+ عصبانی بودم و یه چیزی پروندم سهونم جدی گرفتش

_ چی پروندی

+ گفتم من نمیخوام با کسی که هر روز و هر ساعت کار داره و شبم وقتی برمیگرده از خستگی بیحال میشه نمیخوام زندگی کنم یه همچین چیزی بهش گفتم

- اون چی گفت ؟

+ واقعا یادم نمیاد ولی اون همه چی رو جدی گرفت و حتی موقع خوابیدن هم با فاصله ازم خوابید

With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Where stories live. Discover now