Part 30

388 112 7
                                    


باد ملایمی که می وزید موهای نقره ای رنگش رو اروم نوازش میکرد و موهای لختش رو روی پیشونیش میریخت . ولی این باد چیزی نبود که بتونه رشته افکارش رو پاره کنه . به اسمون بالای سرش زل زده بود و فقط یک جمله ملکه ذهنش شده بود " عشق ما از اول اشتباه بود "

کدوم ادمی یا بهتره گفت کدوم احمقی یه روزه الفاش رو پیدا میکنه و فرداش سکس میکنه و توی چند روز دعواشون میشه اونم سر چی ؟ سر یه رابطه و چند روز بعدش گروگان گرفته میشه و از هم مهم تر چند ماه بعدتر میفهمه الفاش یه امگا رو باردار کرده و باید ازش مراقبت کنه و از قضا کارما یه کاری میکنه که الفاش بیفته و بمیره و همه چی سرش خراب شه ولی واقعا عشقی بینشون بوده ؟

بهتره بگیم اونا برای چند ماه معشوقه هم بودن و بعد از هم جدا شدن ولی مشکل این بود که بیون بکهیون مارک شده بود و این همه چی رو بهم میریخت ... 

اونا تقدیر هم بودن خواسته و ناخواسته همدیگه رو دوس داشتن و مارک شدنش تاثیر کمی تویاین موضوع نداشت . 

با تاریک شدن هوا از این افکار های بهم ریخته که عجیب با هم متضاد بودن از جاش بلند شد و اهسته به سمت سوییتی که کنار دریا اجاره کرده بود راه افتاد . هوا خیلی سرد بود و مجبورش میکرد گونه های اب رفتش رو زیر پافر مشکی رنگش قایم کنه .

جلوی در وایساد و دست توی جیبش کرد تا کلید در رو برداره . از چند خونه اونورتر میتونست صدای داد و گریه مردونه رو بشنوه ولی اونقدر خسته بود که  حوصله نداشت بره دنبال کنجکاویش . با پیدا کردن کلید در رو باز کرد و وارد خونه شد . کفشاش رو یه طرف پرت کرد و با انداخت پافرش روی مبل به سمت اشپزخونه رفت  . شیر رو از یخچال دراورد و گذاشت یکم گرم شه . تا اون گرم شه وارد دستشویی خونه اش شد و با شستن صورتش ، ا اونجا هم خارج شد گ سر راهش با برداشتن فلشش و شیرش روی مبل مقابل تلوزیون ولو شد . سرش رو به پشتی مبل تکیه داد و با دیدت چراغای روشن اهی کشید 

- کی حوصله داره پاشه اینا رو خاموش کنه 

به سختی و با کمک دسته مبل از جاش بلند شد و با خاموش کردن چراغا و انداخت فلشش روی تلوزیون باز روی مبل ولو شد . 

- این فیلم رو که دیدم اینم دیدم اها 

Bad Boys  

روی صفحه نمایشگر دیده میشد و خب بعد یه هفته اینجا موندن بالاخره نوبت این فیلم رسیده بود . 

روی دکمه زد و فیلم پخش شد . 

*-*-*

فلش بک "

با پولی که اون شخص بهش پیشنهاد داده بود میتونست اینده و زندگی چند نسل بعد خودش رو تامین کنه و این فکر باعث میشد قسم پزشکیش رو نادیده بگیره و کار غیر قانونی رو انجام بده . 

اون پسر نمرده بود و فقط کافی یه مقدار پول به اون پرستارای اخمق بده تا دهنشون بسته بمونه .

با استرس توی اون کوچه تنگ و سرد منتظر بود . نگاهی به جسم مچاله شده  کرد و با نگرانی باز به اول کوچه نگاه کرد . با افتادن سایه هیکل مردونه و بزرگی لبخند استرسی زد . 

سایه نزدیک نزدیک تر شد و بالاخره تونست قیافه مرد رو ببینه . 

+ سلام قربان 

سرش رو تکون داد * اوردیش ؟

+بله بله ایناهاش 

و به جسم مچاله شده اشاره کرد 

* خوبه کسی که نفهمید 

+ نه هیچکس خیالتون راحت 

مکثی کرد و با تته پته بقیه حرفش رو گفت 

+ف...فقط. پ..پول رو 

نیشخندی زد * پول میخوای 

بدون حرفی سر تکون داد 

* باشه 

و توی یک ثانیه کلت مشکی رنگش رو از پشتش خارج کرد و بووم 

شخص با بدن خونی روی زمین افتاده بود 

* پزشکی که به خاطر پول ، همچین کاری رو میکنه ارزش زنده موندن رو نداره 

پوزخندی زد و به پسر مچاله شده نزدیک شد صورتش توی هم رفته بود و با ناله های ریز و سر شلش میشد فهمید بیهوشه و درک درستی از اطرافش نداره 

* بیا بریم الفا 


چشماش رو اروم از هم فاصله داد .همه چی رو تار میدید برای همین پلکی زد تا دیدش بهتر شه . توی یه جایی مثل انباری بود با حشره های ریز و چندش اور که اروم اینور و اونور میرفتن . بوی بد و نم زیر بینیش پیچید که باعث شد بینیش رو چین بده . کمی توی جاش تکون خورد که درد وحشتناکی توی قلبش پیچید . اون وقت بود که وقت کرد نگاهی به خودش انداخت . روی صندلی  زوار در رفتا ای نشسته بود و دست و پاش بسته بود چخبر بود . 

فریاد ارومی زد - کسی اینجاست ؟

.


اهم سلام  چطورین ؟

میدونم که الان میخواین بیاین  و منو بکشین ولی لطف کنین و این دفعه رو بنده رو عفو کنین 😭

خب لپ تاپ رو هنوز تعمیر نکردن و میدونین با گوشی سخته . این دفعه رو واقعا قول میدم تا چهار شنبه درستش میکنن چهارشنبه دو تا پارت اپ میکنم  باشه  قشنگا ؟😢❤

من چهارشنبه دو تا پارت اپ میکنم شما هم پارت اول رو 100 تایی کنین ؟معامله خوبیه ها😂 نامردی نکنین 😢

ووت و کامنت یادتون نره 😘💋❤


With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Where stories live. Discover now