Part 31

384 110 6
                                    

سیگار رو بین انگشتاش تکون داد و گوشه چشماش از صدای داد و فریاد اون احمق چین خورد 

_ برو و اون عوضی رو خفه کن 

مرد قد بلند کنارش سری تکون داد و اتاق رو ترک کرد 

با احتیاط به اتاق مورد نظرش رسید و خودش رو تو اتاق پرت کرد . شخص با دیدنش دهنش رو باز کرد تا جیغ بکشه ولی سریع به سمتش پرید و دستش رو روی دهنش گذاشت . انگشت اشاره دست دیگش رو روی بینیش گذاشت + هیش هیش چانیول اروم باش داد نکش دستمو میکشم داد نکش باشه 

اروم سری تکون داد و دستش رو عقب کشید 

× تو چه غلطی کردی 

+ مرتیکه میگم اروم باش اینا نمیدونن من دوستتم میخوای به کشتنمون بدی 

× فقط بگو میخوای چه غلطی کنی

+ من اومدم نجاتت بدم و با هزار زور خودم رو بین اینا جا کردم تو هم فقط خفه شو نزار لو بریم 

× الان چکار کنم 

+ هیچی فقط ساکت باش و موقعیت جور شد فراریت میدم اماده باش

× باشهه میدونن زنده ام ؟ 

+ به هیچ کی نگفتم تا جونت به خطر نیوفته 

× بکهیون چطور حالش خوبه 

چشماش غمگین شد ولی لبخند زد تا حس بدی به چان منتقل کنه + خوبه 

_ هی فلیکس کدوم گوری رفتییی

+ الان میام قربان 

چانیول سرش رو بهش نزدیک کرد × فلیکسسس

+ نمیتونستم اسم واقعیمو بگم که من رفتم فعلا

و بدون  دادن مهلتی اونجا رو ترک کرد 

* چند  روز بعـــد*

این چندمین باری بود که روی تن سرخ و زخمیش اب سرد می پاشیدن ؟

چندمین بار بود اون شمع لعنتی رو روی بدنش خاموش میکردن ؟ 

چندمین بار بود که خونش صندلی رو سرخ میکرد ؟ 

نمیدونست ! از صبح تا شب ، از شب تا صبح داشت شکنجه میشد و جز ناله کردن و فریاد زدن هیچ کاری ازش برنمیومد . 

ضربه بعدی محکم روی زخم قلبش فرود اومد و فاک این بدترین دردی بود که میتونست داشته باشه .

 اون برادر عوضی ویلیام خودش شخصا شکنجش میکرد و از دیدن عذاب کشیدنش لذت میبرد . 

از همه بدتر ، سونویی بود که بخاطر اون به این وضع افتاده بود . اول بهش گفتن که هیچ بچه ی لعنتی توی شکم لعنت شدش نداره و تا مرز مردن یه دور رفت و الان فهمیده که با ویلیام دست به دست کرده و با نقشه بهش نزدیک شده ... 

بالاخره دست از سرش کشید و رفت بیرون ولی میدونست که یه ربع باز برمیگرده . سرش رو با درد به عقب فرستاد و با گاز گرفتن لبش ناله شو خفه کرد . 

در به ارومی بااز شد و از لای چشماش تونست کریس رو ببینه 

× ک..کریس

+ عوضیا ببین چه بلایی سرت اوردن 

بهش نزدیک تر شد و با نگرانی صورتش رو لمس کرد که از دردی که پیچید صورتش رو جمع کرد  و کریس دستش رو عقب کشید 

+  حالت خوبه 

*پایان فلش بک * 


روی ساحل نشسته بود و با چوب اشکال نامفهومی روی شن ها میکشید . دیوونه بود ، نه ؟ کی توی زمستون روی شن ها مینشست ولی خب اون به این سرما نیاز داشت تا مغز داغ کردش اروم بگیره 

همینطور که اشکال نامفهومی میکشید نگاهش به مچ دستش افتاد . لبخند تلخی روی لبش نشست . چند هفته قبل اسم YEOL رو روی مچ دست راستش تاتو کرده بود . بازم میگید دیوونه نیس ؟ 

این روزا عجیب دلش بیشتر برای چانیول تنگ میشد و در واقع یه حس مبهمی داشت . از وقتی به ججو اومده بود دیگه خواب نمیدید ولی این حس مبهم بیشتر خودش رو به نمایش میذاشت . با بوی اشنایی که زیر بینیش پیچید به دور ورش نگاه کرد ولی هیچ کس جز پسر  چند خونه اونورتر  کسی اونجا نبود که اونم داشت به سمت خونشون میرفت . 

سرش رو برگردوند و باز به دریا زل زد . همچنان غرق دریا  بود که اینبار اون بو بیشتر زیر بینیش پیچید  . چرا این بو اینقدر اشنا و غلیظ بود . از جاش بلند شد و دور ور رو نگاه کرد مطمئن بود این بو رو شنیده . بوی فرومون های یه الفا بود . بوی فرومون هم اینقدر غلیظ نمیشد مگر اینکه...یه الفا..رات شه؟...

با تصور یه الفای رات شده که خیلیم وحشی شده تنش لرزید و سریع خواست اونجا رو ترک کنه که ترق .. پاش لیز خورد و با سر زمین افتاد .

.

از کی ادم توی شن ها لیز میخوره ؟ خواست بلند شه که باز خورد زمین . اهی زیر لب کشید . دست کسی روی شونش نشست و رسما لرزید . با استرس برگشت طرف دست و از نوک انگشتای شخص شروع کرد تا اینکه رسید به صورتش 

یه پیرمرد که با لبخند نگاش میکرد . احیانا که یه پیرمرد رات نشده بود ؟ و قرار نبود که زیر یه پیرمرد به فاک بره ؟؟ 

همه این افکارش با جمله ی " حالت خوبه پسرم " پیرمرد از بین رفت 

لبخند کج و کوله ای زد - بله بله خوبم 

_ ولی انگار " انگشتش رو روی شقیقه پسر گداشت " خوب نیستی 

و انگشت خونیش رو نشون پسر داد . بک کافی بود خون رو ببینه و حالت تهوع بگیره . از کی وقتی خون میبینه حالت تهوع بهش دست میده ؟ 

دستش رو مضطرب به شقیقش کشید - اااه ..چ..چیز مهمی نیس " با تردید اضافه کرد " اح..احتمالا چوب خراشیدتش 

_ ولی خون ریزیش بیشتره 

- نه نه خوب ...

قبل اینکه حرفش کامل شه بغل پیرمرد از حال رفت 

از ضعف بود دیگه اره ؟ یا ..یا از خون ت.ترسید ؟ 



With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Where stories live. Discover now