Part 20

493 151 3
                                    


بی توجه به التماس و گریه هاش بی رحمانه خودش رو میکوبید

انگار که مشروب و مستی هوشیاریش رو ازش رفته باشه نمیفهمید داره چکار میکنه

بکهیون گریه میکرد اما نه به خاطر اینکه درد داره گریه میکرد چون یاد چانیول افتاده بود و اون همین کار رو باهاش کرده بود . اون هیچی نبود هیچی یه موجود بی ارزش که فقط زاده شده بود تا درد بکشه و الفا های دور و برش بهش بی رحمانه تجاوز کنن ویلیام همونطور که کمرش رو تکون میداد واقعیت های تلخی رو به صورتش میکوبید و هی یاداوریش میکرد و اون هیچی نیست حتی ارزش زندگی کردنم نداره کلمه هایی میگفت که بکهیون از هیچ کدومشون درست حسابی سر درنمیاورد و فقط مطمئن بود که همه اینا به حرفای جونگین و یوجونگ ربط داره

× تو حقته امگای م..منم زیر الفات همینطوری بفاک رفت و مرد

انگار که یاداوری این موضوع عین نفت باشه روی اتش انتقامش خودش رو محکمتر کوبید

بکهیون برای دومین بار شک زده شد چانیول چه غلطی کرده بود چکار کرده بود که اون باید تقاصشو اینجوری پس میداد دستای ویلیام دور گردنش حلقه شد و باز صداش تو گوشش پیچید

× همونطور که الفات امگامو کشت منم تو رو میکشم تا داغت رو رو دلش بزارم

دستاش رو بیشتر فشار داد تا جایی که صورت بکهیون کبود شد و نتونست نفس بکشه اما شانس باهاش یار نبود . همون لحظه در باز شد و نگهبان با فریاد داد زد = قربان،پلیسا حمله کردن

ولیام شک زده بی حرکت موند و دستاش از گردن بکهیون کم کم شل شد پلیسا،از کجا پیداشون شده بود

نگهبان تمام سعیشو کرد تا به وضعیت اونا نگاهی نکنه و خب موفق هم بود ولیام سریع از روش بلند شد و لباسای دم دستش رو پوشید و به بیرون رفت بکهیون اشکاشو پاک کرد ولی بازم صورتش رو خیس کرد به تاج تخت تکیه داد و خواست ملافه رو روش بکشه که جونگین وارد اتاق شد و بی توجه بهش از کمد چند تا لباس بر داشت و تنش کرد

( باید همین الان از اینجا بریم

پشت حرفش بدون اینکه اجازه بده بکهیون چیزی بگه اونو تو بغلش گرفت و فوری از در بیرون رفت

بکهیون به خاطر سرعت زیاد جونگین که ممکن بود زمین بیوفته دستاش رو دور گردنش حلقه کرد و سرش رو روی سینش گذاشت و چشماش رو بست میتونست صدای یوجونگ که بهشون ملحق شده رو بشنوه هر دو با تمام سرعت میدویدند بدون اینکه حتی ذره ای مکث کنن

همین که پاشون رو توی حیاط گذاشتن صدای شلیک گلوله از هر طرف به گوش میخورد و همین باعث میشد بکهیون با ترس بیشتر توی خودش جمع شه و پیراهن جونگین رو توی دستش فشار بده از اخرین باری که صدای گلوله به گوشش خورده بود خاطره خوبی نداشت

With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Where stories live. Discover now