Part 6

888 252 8
                                    


از اتاق کشتی بیرون اومد و یه دور نگاهشو دور کشتی چرخوند 

با دیدن چانیول که نزدیک نرده های کشتی وایساده بود به سمتش رفت 

اوه 

انگار چان مست کرده بود 

بدون که حواسش به اطرافش باشه اروم و زیر لب چیزایی رو زمزمه میکرد 

خواست چیزی بگه که با حرف اروم چانیول خشکش زد 

اون فهمیده بود  بک امگای تقدیرشه 

شوکه صداش زد - هیونگ 

چانیول با چشمای اشکی و خمار به سمتش چرخید 

- از کجا فهمیدی بک امگای تقدیرته 

+ پس...تو .. میدونستی " با لحن خمار و کشیده گفت"

لوهان سرشو انداخت پایین 

- اره میدونستم 

+ واسه همین خاطر اصرار میکردی که اونم بیاد 

- اوهوم 

+ میدونی که دشمنام اگه بفهمن جفتمو پیدا کردم چه بلایی سرش میارن 

لوهان پشیمون سرشو انداخت پایین - منو ببخش هیونگ 

چانیول با انگشت اشارش اتاق بک رو نشون داد + توی اون اتاق خوابه حالش بد بود برو پیشش

لوهان میدونست وقتی چانیول جوابشو نمیده یعنی داره فکر میکنه و قرار نیست به همین سادگیا بخشیده بشه 

پس سری تکون داد و به اتاق بکهیون رفت 

---------------------

با حس چیزی زیر بینیش ، بینیش رو بالا کشید  و سرش رو بیشتر توی بالش فرو کرد 

شخصی که اینکارو میکرد ول کن نبود و اینبارم بیکار نموند و انگشت اشارش رو توی گوشش کرد 

بکهیون کلافه دست شخص مقابل رو به کنار پرت کرد و بالش رو بیشتر روی سرش فشار داد 

اینبار دست روی کمر و شکمش نشست و اروم نوازشش کرد 

بکهیون خواب الو با حس دست گرم که داشت نوازشش میکرد اهی از لذت کشید 

دست کم کم بالا اومد و اینبار گردن و گونه و موهاش رو نوازش کرد 

بکهیون بخندی زد و بیشتر به دست چسبید 

شخص با دیدن این صحنه لبخندی گوشه لبش نشست و اروم بک رو صدا کرد تا بیدار شه 

- بک بکهیون بیدار شو 

بکهیون اروم پلکش رو باز کرد و با دیدن لوهان لبخندش خشک شد 

بالش رو از زیر سرش کشید و به بازوی لوهان کوبید 

+ عوضیی چرا بیدارم کردی داشتم خواب الفامو میدیدم 

لوهان خنده ای کرد _ عههه مبارکه 

با شیطنت اضافه کرد - حالا داشتین چکار میکردین 

بک با یاداوری اون دست گرم و نوازش لبخند ملیحی زد  + نمیدونی لو دستاش اینقدر گرم بودن داشت نوازشم میکرد اول کمر و شکمم بعد گردن و موهام ولی لو نمیدونم چرا داستاش کوچیک بودن  

و لبشو به سمت پایین خم کرد و ناگهانی چشماش پر اشک شد 

+ همیشه دوست داشتم داستای الفام بزرگ باشه 

لوهان با شنیدن این حرفا پوکر به بکهیون زل زد 

- بکهیون احمق ... بکهیون خنگ ... اون من بودم خواب الفاتو نمیدیدی تو 

سر بکهیون سریع بالا اومد 

+ چییی ؟ تو بودی؟ فاک یو لوهان نمیگی من احساساتی میشم هوس الفا مو میکنم؟ تو رو نبین که الفا داری من الفا ندارممممم

لوهان لبخند غمگینی زد 

" - اگ میدونستی الفا داری و الان بغل گوشته و دستاش چقدر بزرگه اینجوری ماتم نمیگرفتی " 

البته!اینارو توی دلش گفت ! به حدی جرئت نداشت که توی صورت بکهیون بگه 

- راستی بک حالت خوبه 

بکهیون سری تکون داد + اگه الفا داشتم الان بهتر بودم 

لوهان کوسن کوچیکی که روی تخت بود رو به سمتش پرت کرد - بسه هی الفا الفا میکنی  

من دارم خیلیم چیز تحفه ای نیستن ....

خواست ادامه حرفشو بزنه که در زده شد 

_ بله 

در اروم باز شد و سر چانیول از لای در دیده شد 

× لو 

با دیدن بکهیون که روی تخت نشسته بود حالشو پرسید

×بهتری بکهیون 

+ بله های اقای پارک ممنونم 

× خوبه داریم میرسیم وسایلاتونو جمع کنین 

- باشه

×لو سهون زنگ زده میگه گوشیتو خاموش کردی جواب نمیدی 

لوهان با شنیدن اسم سهون اخماش تو هم رفت - اره 

×شارژ تموم کردی

- اوهوم خودم بعدا بهش زنگ میزنم 

×بیا با گوشی من تماس بگیر

بی حوصله از جاش بلند شد - نمیخواد توی خونه میبینمش

چانیول که حالا یکم شک کرده بود سری تکون داد 

×باشه اماده شین 

.

.

.

سلامم به ریدرای عزیز 

اول از همه بگم که پیاما همتون به دستم رسیده  و خوندمشون و ممنون از لطفتون:) مرسی که انرژی دادین و حمایت کردین 

دوم اینکه من دیروز کلاس داشتم نتونستم یه پارت دیگه اپ کنم ولی امروز اپ داریم که مخصوص هونهان شیپراس :) 

سوم اینکه چون اولای فیکه ترجیح میدم هر روز اپ کنم تا بعدا ببینیم چی میشه اگه میخواین روز خاصی داشته باشه لطفا بگین 

و حرف اخر منتظر پارت بعدی باشین و ووت یادتون نرع 

With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Where stories live. Discover now